9

4.1K 444 42
                                    

دستم و دور مچش گذاشتم و از کوک جداش کردم همه نیم خیز شده بودن تا جداشون کنن بینشون ایستادم

-چه وضعشه یه خورده اروم باشین

تهیونگ:اینو به دوست پسرت بگو تا دهنش و ببنده گوه نزنه تو رابطه من

بهش نزدیک تر شدم:رابطت خیلی برات مهمه؟

تهیونگ:اره مهمه

-پس برو دنبال دوست پسرت جای اینکه اینجا دعوا راه بندازی

یونگی منو عقب کشید تهیونگ همچنان نگام میکرد خم شد کیفش و برداشت از خونه زد بیرون

یونگی:تو دگ داری از حد میگذرونی

نگاش کردم:کوک چیزی نگفت فقط واقعیت و گفت

جین:تهیونگ خونه تو چیکار میکرد

-فقط در مورد فیلم.حرف زدیم اومده بود بپرسه قبولش میکنم یا نه

نامجون:به نظرم بهتره ما هم بریم

-هیونگ لطفا من و تهیونگ مشکل داریم ما باهم که مشکلی نداریم

جین:نه جیمین بحث مشکل نیست فقط میخواستیم ناهار و باهم باشیم

به غذا ها اشاره کردم:ناهار و هم که نخوردین

جین اومد سمتم موهام و بهم ریخت:انقدر کیوت نباش و نگران نباش ما از تو ناراحت نیستیم

یونگی:ولی ما بعدا حرف میزنیم

به یونگی نگاه کردم:من مقصر هیچی نبودم

کوک:مثل اینکه من نباید اون حرف و میزدم

یونگی:درسته تهیونگ داره کارای عجیب میکنه ولی گفتنش اونم جلوی سونگین که انقدر حساسه درست نبود

کوک:من نمیدونستم انقدر حساسه اولین بار بود.میدیدمش

نامجون:درسته کوکی نمیدونست

کوک:در واقع من فکر میکردم دوست پسرش درجریانه

یونگی:ما دگ میریم

کم کم همشون رفتند بیرون کوک همینطور نشست رو مبل پا رو پا انداخت یه تیکه مرغ سوخاری برداشت و شروع به خوردنش کرد

-یعنی حتی سونگین ازت پرسید تو نقش مقابلشی هم نفهمیدی در جریان چیزی نیست؟

مرغش و جویید

-نچ نفهمیدم

-اینطور به نظر نمیاد

یه تیکه دگ مرغ برداشت:اون از تو خوشش میاد

-خب که چی؟

دست از جوییدن کشید لقمه اش و قورت داد ادامه مرغ و تو ظرفش پرت کرد

-میگم اون از تو خوشش میاد یعنی اون میخواد باهات بخوابه

-من از جین هیونگ نامجون هیونگ و یونگی  خوشم میاد یعنی میخوام باهاشون بخوایم ولی یه چیزی از تو خوشم نمیاد و دارم باهات میخوابم پس یه جور دگ قانعم کن

The world of acting  [vmin] Where stories live. Discover now