دنیل دست های آدریان هیجان زده رو محکم تر گرفت و سعی کرد جدی باشه: پرنسسم اینقدر بالا و پایین نپر اون جوجه بیچاره به این زودی رفته ترن هوایی
آدریان با ذوق بچگونه به ابر های پف پفی نگاه کرد: شنیدی که کاپیتان گفت ۲۰ دقیقه دیگه میرسیم دنی
دنیل خنده آرومی کرد و کمربند آدریان رو تا جایی که میتونست محکمتر کرد: اره بیبی ۲۰ دقیقه دیگه و میتونی مادرت رو ببینی
آدریان: او میاد فرودگاه؟! بهش گفتی بیاد فرودگاه ولی چه جو...
دنیل لبای آدریان رو بوسید تا ساکتش کنه و ازش بعد از چند ثانیه جدا شد: به هرحال کیه که درخواست یکی به خوشتیپی من رو رد کنه لاو
آدریان ابرویی بالا انداخت و ناباورانه بهش نگاه کرد که دنیل اخم نمکی کرد و مثه بچه ها دستاش رو جلوی سینه اش گره زد: خوب جیمین شی ام خوب اره خیلی رابطه خوب و دوستانه ایی خوده من باهاش نداشتم ولی بابا راحت تونست مخش رو بزنه که بیاد فرودگاه ...چه فرقی میکنه حالا؟
آدریان شیطون پوزخندی زد: فرقش اینه که عزیزم یه بار دیگه فهمیدم بابات خیلی مردونه تر و کاریزماتیک تر از تو حیف واقعا که گیر تو افتادم
دنیل اه دراماتیکی کشید و دستش رو روی سینه چپش گذاشت: ادری داری قلبمو میشکونی وای باورم نمیشه رو بابام کراش داری
آدریان نخودی خندید که میکا با غر و لند : فقط ادری نیست متاسفانه کیم دنیل شی
دنیل نوچی زیر لب گفت و سر آدریان رو بغل کرد و بوسید: از دست بابام و خاطرخواهاش اما آدریان فقط ماله منه و نمیذارم بابام ازم بدوزدتش اون خودش یه پرنسس داره
کاسپین سری واسه بچه های پنج شش ساله دورش تکون داد و دوباره مشغول خوندن مجله اش شد. واقعا از هواپیما بدش میومد و اینو میشد از اخم و حالت چهره اش فهمید.20 ᗰIᑎᑌTᗴᔕ ᒪᗩTᗴᖇ
آدریان پشت خودش دنیل رو میکشید و با چشماش دنبال چهره آشنای مادرش بین جمعیت میگشت . با دیدن موهای طلایی و نیم رخ آشنای مادرش ، لبخندی مهمون لباش شد و سرعت قدماش بیشتر شد : ماما !
جیمین با شنیدن صدای شیرینی که هفت سال ازش محروم شده بود برگشت و بیبی بوی اش رو دید و اشکاش دوباره به چشماش برگشته بودن. دستی دور شونه اش حلقه شد و لبخند نمناکی به مرد کنار دستی اش تحویل داد و مرد با ملایمت اشکی که از چشمش جاری شد رو پاک کرد و با صدای بم اش: هی لاو قرار بود گریه نکنی که حق با تو بود واقعا پسرت خوشگله
جیمین خندید : گریه نمیکنم که چشمام عرق کرده و پسرمون خوشگله ونهو شی
ونهو سری تکون داد و منتظر شد پسر مو نقره ایی بهشون برسه .
آدریان وقتی به مادرش رسید بدون توجه به مرد عضلانی که کنار مادرش بود، مادرش رو بغل کرد: ماما .... چرا منو تنها گذاشتی خیلی سخت بود ...اون خونه و صاحبش مثه کابوس بودن اگه دنی نبود و نجاتم نمیداد میخواستم خودمو بکشم به هرحال به هیچ وجه نمیخواستم دستای کثیف کسی بهم بخوره....
جیمین پسرش رو بیشتر تو آغوشش فرو برد و با درموندگی به کیم دنیل نگاه کرد و زمزمه وار ازش تشکر کرد . موها و تن آدریان هنوز مثله هفت سال پیش بوی هلو میداد فقط تنها تفاوتی که داشت، عطر تلخ دنیل...که مو با عطر تهیونگ نمیزد، با عطر هلویی آدریان قاطی شده بود
آدریان رو از خودش جدا کرد و گونه های سرخ و خیس اش رو بوسید: نمیخواستم ازت جدا شم بیبی خودتم میدونی که مجبور بودم وگرنه بلایی بدتر سرت میاوردن معذرت میخوام که نتونستم ازت محافظت کنم...الان گذشته و شنیدم که قراره یه فسقلی گیرت بیاد ....آخ ادری چه قدر بزرگ شدی
آدریان خندید و سمت نامزدش رفت و دستش رو گرفت: اره ...مامان میخوام بهت نامزد و پدر بچه ام رو معرفی کنم...کی...
دنیل برای بار دوم تو امروز حرف آدریان رو قطع کرد و با جدیت به جیمین نگاه کرد و دستش رو گرفت: کیم دنیل هستم جناب پارک
جیمین لبخندی به مرد رو به روش زد و دست دنیل رو تکون داد : خوشبخت...نه خوشحالم دوباره می بینمت دنیل . از اینکه پسرمو نجات دادی و داری برای خوشحالی اش تلاش میکنی ازت ممنونم.
دنیل مغرورانه ایی زد: این منم که باید ازتون متشکر باشم و البته معذرت خواهی کنم بابت رفتار های گذشته ام
جیمین دست دنیل رو رها کرد و دوباره سمت دوست پسرش برگشت و خودش رو تو بغلش جا کرد: خودتم داری میگی گذشته من خیلی وقته نه تنها تو رو بلکه کیم جانگکوک رو هم بخشیدم و الان فقط میخوام واسه پسرم اون هفت سالی که نبودم رو جبران کنم که به لطف تو و تهیونگ میتونم ...اوه تا فراموش نکردم ایشون شین ونهو دوست پسرم هستن
ونهو سری تکون داد : خوشبختم پسرا البته اصلاح میکنم دوست پسری که بزودی قراره همسرش بشه.
آدریان با خوشحالی به خونواده کوچیکش نگاه کرد: ماما یعنی من
جیمین : اره بیبی
آدریان جیمین و ونهو رو باهم بغل کرد و با صدای لرزون : من برگشتم خونه مامان...با...بابا
جیمین بغضش ترکید و بیبی اش رو محکمتر بغل کرد و همراه آدریان به گریه کردن ادامه داد . ونهو لبخندی زد : خوش برگشتی آدریان
*****************************************************
کریس به تهیونگ نگاه کرد و بعد به جانگکوک که خوشحال تر از چند روز گذشته بود: بازم که خرت کرد رفیق.
تهیونگ خندید : اون خر نکنه کی خر کنه ولی خوب منم بدجور تنبیه اش کردم و برام عجیبه که چیزی از جیمین نپرسیده
کریس آهی کشید : چون هانبین مطمئن شد که اصلا حرفی راجبش بهت نزنه اون زودتر از تو فهمید که جانگکوک درواقع چی کار کرده
تهیونگ هومی کرد و زیر چشمی به پرنسسش نگاه کرد: بعضی وقتا بهش حسودیم میشه
کریس ابرویی بالا انداخت: به کی هانبین؟!
تهیونگ: نه یعنی اره
کریس: بالاخره کدومش داری گیجم میکنی بابا
تهیونگ از قیافه چپ و چوله رفیقش خندید: باشه اونجوری نکن قیافه ات رو نمیخوام زودتر پول بوتاکس بدم برات ... اره به هانبین حسودیم میشه
کریس پوکر: این که چیز تازه ایی نیست تو همیشه به مار سمی حسودی میکردی این دفعه واسه چی؟
تهیونگ چشم غره ایی بهش رفت : به خاطر اینکه خیلی نمیخواد حرص زندگی بقیه رو بخوره و با اینکه جونش برای جانگکوک در میره اما هر موقعه که باید جلوی جانگکوک وایسه، وایمسه به قول تو خر نمیشه
کریس: احمق به خاطر اینه که عشق تو و هانبین نسبت به جانگکوک خیلی متفاوته هانبین عشق برادرانه داره و یه جورایی حکم بابای جانگکوک رو تو زندگی داشته معلومه که نسبت به تو مقاوم تر ...بگذریم من به دنی قول دادم که کوکی کاری به کار تنها منبع خوشی آدریان یعنی جیمین نداره
تهیونگ : میدونم کثافت خودمم بهش همین قولو دادم اما نمیخواد نگران باشی جیمین یکی رو داره که جانگکوک حتی اگه دوباره به من بگه بکشمش نمی تونم.
کریس بهت زده : چی! منظورت چیه؟
تهیونگ : منظورم اینه که جیمین قراره با نوه سناتور کره ازدواج کنه
کریس که فکش افتاده بود زمین: شی...شین ونهو
تهیونگ با درمونگی : شین ونهو
YOU ARE READING
mafia's princess
Actionداستان عشق خونی جئون جانگکوک تا کجا پیش میره ؟ پرنسس مافیامون چه نقشه ها و بازی ها که قراره انجام بده ولی ته اش چی میشه؟