خوابالو گوشیمو برداشتم و بدون نگاه کردن به اسم مخاطب جواب دادم: بفرمایید!
+ خواب بودی؟!
- امرتون؟!
+ بارااان من کی ام؟
اخم کردم و دستی به صورتم کشیدم و جواب دادم: چه میدونم! یه مزاحم که ساعت ۵ صبح زنگ زده و بیست سوالی راه انداخته!
+ دست شما هم درد نکنه!
- خواهش میکنم، کاری؟ باری؟
+ بارااان!
- کوفته و باران!
+ آرسینم!
همچنان خوابالو جواب دادم: خوب به من چه؟!
صدای خنده هاش بلند شد که تازه دوزاریم افتاد... هَی وای من! این بود؟! من چرا اینجوری شدم؟ با تته پته گفتم: تو... تو...
+ من؟!
منو شناخته دیگه، یه جیغ بکشم سرش زده بیدارم کرده؟ نه! زشته! کر میشه پسر مردم... خوابم میاد... هعی... بر خلاف همیشه مظلومانه و بغض کرده گفتم: خواب بودم... ساعت ۵ صبح چی کارم داری بیدارم کردی؟
+ شما روی مظلومم داشتی بهمون نشون نداده بودی؟
- بذار پای اینکه بعدا میخوام تلافیشو سرت دربیارم!
+ پس باید منتظر یه چیز خیلی بد باشم؟
- آرسیییییین! چی کارم داشتی؟!
+ آخ ببینا! حواس آدمو پرت میکنی! در واحدو باز کن بیام تو! باید یه چیزی بهت بدم که اگر تحویلش ندم دختر عموی عزیزت مستقیم میفرستتم اون دنیا!
با چشمای درشت شده ای پرسیدم: دم در خونه ای؟
گوشی به دست و با چهره ی سوالی از تخت بیرون اومدم و به سمت در ورودی رفتم و بازش کردم که گوشیشو پایین آورد و با لبخند جذابی بهم خیره شد که متقابلا لبخند کج و کوله ای تحویلش دادم و از جلوی در کنار رفتم که اومد داخل و از همون اول شروع کرد: خوب حالا که بالاخره اجازه ی ورود به والا حضرت دادی، سخنرانیمو شروع کنم!
- منتظرم!
+ هنوز که شاکی ای!
- نباشم؟
نچ ای کرد و ابروهاشو بالا انداخت و جواب داد: نه دیگه، میخوام بهت جایزه بدم، پس، اخما باز! مثل همیشه لبخند! برو بشین اومدم!
با لب و لوچه ی آویزون بهش چشم غره رفتم و روی مبل نشستم که با یه دستبند به طرفم اومد؛ جلوم زانو زد و در حالی که مچ دستمو به سمت خودش حرکت میداد گفت: این دستبندو از دستت در نمیاری، ردیابه برای این که اگر اتفاقی افتاد، بتونیم پیدات کنیم...
وقتی قفلشو بست انگشتشو نوازش وار روی مچم کشید و زیر لب زمزمه کرد: بیا امیدوار باشیم که لازممون نشه...
YOU ARE READING
بارانت میشوم...
Romanceداستان ما در مورد دختری به اسم بارانه که از خانواده ای متوسط میاد، دخترک قصه ی ما عاشق میشه... عاشق یکی که اونم عاشقه... عاشق باران... اما... اما موانع میذاره که این دو به هم برسن؟ یعنی در پایان این دو دلداده به وصال میرسن و عشقشون رو تا ابد در گوش...