J: چطور ممکنه واقعی باشه
T: الان جدی ای؟
T: چرا آدم پرفکت و جذابی مثل اون باید با یه فنی مثل من حرف بزنه
T: این چیزیه که دارم سعی میکنم بهفمم گوک-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
T: جیمینننننن
JM: چته؟
T: گوکو یادتههه؟؟؟
JM: عره همون یارو که رفتی ببینیش
JM: راستی آخرش چی شد؟T: هیچی! بخاطر اینکه اون نیومد بعد من عصبانی شدم و بهش گیر دادم که چرا بهم نمیگه کیه از اون موقع عجیب شده همش میگه جونگ کوکه
JM: به همین خیال باش تو ازین شانسا نداری
JM: اسکرین بدهT: اوکی
T: *اسکرین شات چتاشون*JM: شت این پسره فک میکنه جونگ کوکه
JM: هه خل و چلT: نمیدونم باید چیکار کنم...
JM: بنظر من بهتره کات کنی
T: ها چرا؟
JM: چون تو این مرتیکه رو نمیشناسی
JM: اون هیچ وقت درمورد خودش حرف نمیزنه، خودشو نشون نمیده ، فکر میکنی چقدر میتونی با شخصیت این آدم کنار بیای؟
JM: نمد من فقط نمیخوام مشکلی برات پیش بیادT: نمیشه جیم من خیلی خیلییی دوسش دارم
JM: مید و اینکه این فقط نظر منه مجبور نیستی بهش عمل کنی
T: باشه بهش فکر میکنم
YOU ARE READING
ᴍᴇʀᴄʜ |ᴋᴏᴏᴋᴠ
Fanfictionجونگ کوک یه خواننده سولو موفق با کلی طرفداره و کل زندگیش توی علایقش یعنی خوندن و رقصیدن خلاصه میشه. یه شب توی کافه اتفاقی یکی از همین طرفدارا ، یه پسر کیوت و خوشگل رو با سوییشرت خودش میبینه و تصمیم میگیره بهش شماره بده au/text/comedy ×من نیازی به نق...