*یه نفر رد میشه و با تعجب میپرسه: سویت باتم؟ منظورت چیه؟
جواب هانتر:
*بعد از گرفتن جواب متفکرانه دوباره میگه:ویمین داستان دقیقا چقدر کیوتن؟
هانتر اشکاشو پاک میکنه و جواب:
*با دیدن جواب هانتر ذوق میکنه و هی سوال میپرسه: تهکوک چی؟
هانتر نگاه چپی بهش میندازه: دیگه داری لوس میشی.
*تعجب میکنه و با اصرار میگه:ترو خدا بذار ببینم!
کوتاه میاد و جواب:
*ذوق زده از رابطه هات تهکوک یه نگاهی به هانتر میندازه:حالت خوبه؟
و اما وضعیت هانتر بعد از تموم شدن بوک:
دوستان عزیزم سویت باتم هم به پایان رسید.
فکرشو نمیکردم دوستای بیشتری پیدا کنم!از صمیم قلبم ازتون متشکرم که ازم حمایت کردید...
چه با کامنت های محبت آمیزتون چه با ووت دادن هاتون...
حتی از شما دوستانی که رد شدید و سایلنت هستید...فکرشو نمیکردم پایان سخت باشهT~T
رک بگم وقتی به پارت های قبل نگاه میکنم با دیدن یکسری غلط املایی ها و غلط فعلی تمام گوشهام داغ میشه و میخوام سرمو بکوبم به جایی...به مولا شرمنده...
باز دارم برای یه چند شاتی پرحرفی میکنم..(استرس لعنتی)
سویت باتم یه طعمه کوچولو بود که میخواستم قلباتونو شکار کنم!
نمیدونم چقدر موفق شدم!من بازم با فیک یا چند شاتی برمیگردم نمی دونم کی ولی میام....خیلی خیلی دوستتون دارم.💕
YOU ARE READING
𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐁𝐨𝐭𝐭𝐨𝐦🍑♨️《𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯》~[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]~
Fanfictionکیم تهیونگ این اواخر به باتم بودن کنجکاو میشه...🍑امتحان کردنش ضرری نداشت! نه؟🚫 اما به چه کسی باید اعتماد میکرد تا اولینش را هدیه بدهد؟ ♨️Story Name: Sweet Bottom ♨️Genre: short story, smut, romance ♨️Couple: kookv ♨️Writer: hunter_oo3 ♨️Ages: 1...