part14: prince and ocean

171 47 20
                                    

#پارت_14

عنوان پارت: "شاهزاده و اقیانوس "

یقه لباسش رو مرتب کرد و نفس های لرزونش رو به زور حبس کرد.
شاید ساده به نظر می‌رسید اما اصلا ساده نبود!
جونگکوک با ملایمت دست هاشو گرفت و به روشون صبورانه چندین بار بوسه زد و همزمان با بالا آوردن سرش زمزمه کرد:

_نگران نباش زندگیم، همه چیز درست میشه!
از پسش برمیای هوم؟!

جیمین آروم سر تکون داد و پسر کوچکتر با رها کردن دست هاش چرخید و ماشین رو استارت زد.
امروز صبح هر دو کمپانی طی یک بیانیه مشترک رابطه جیمین و وونهو رو تکذیب و تنها دوستانه خونده بودن و اطلاع از کنفرانس خبری در این مورد داده بودن.
درست طبق قرارشون جونگکوک اونو به محل برگزاری کنفرانس میبرد درحالی که همین الان هم صدها خبرنگار و هزاران فن توی اون مکان تجمع کرده بودن.
ایستادن جلوی اون همه آدم و صحبت کردن درمورد چنین چیزهایی خیلی احمقانه بنظر می‌رسید!
چرا اونا باید نیاز می‌داشتن که مردم رو از همه جزئیات زندگیشون و روابطشون باخبر کنن؟
چرا باید خودشونو برای کردم توجیه میکردن؟
فقط چون بازیگر بودن یعنی باید تمام زندگیشونو با رضایت این مردم سر میکردن؟
چرا؟!
آه تاسف باری کشید و انگشت هاشو به هم پیچید.
اگر قبلا همه اینا رو میدونست، بازم انجامش میداد؟
بازم...یه بازیگر میشد؟
بازم رابطه اش رو علنی میکرد؟
بازم از ترس اینکه برادرشم مثل خودش آسیبی ببینه این کارو میکرد؟
نه... احتمالا اگر پارک جیمین بیست ساله، قبل از پا گذاشتن توی کمپانی برای ادیشن بازیگری با این پارک جیمین سی و دو ساله دیدار میکرد هیچ وقت پاشو توی اون کمپانی لعنتی نمیذاشت!
زودتر از چیزی که انتظار داشت به محل مورد نظر رسیدن.‌
از هجوم فن ها شگفت زده شد!
تقریبا تا خیابون کناری ایستاده بودن!
جونگکوک از عمد ماشین رو جلوی در اصلی و بین هجوم فن هایی که توسط گارد امنیتی عقب رونده میشدن متوقف کرد و پیاده شد و با دور زدن ماشین و باز کردن در به جیمین کمک کرد پیاده بشه و به سرعت پسر بزرگتر رو براید استایل توی آغوشش بلند کرد و با پا در ماشین رو بست.
جیمین نباید مضطرب و وحشت زده به نظر می‌رسید پس لبخند زد و یک دستش رو از دور گردن جونگکوک باز و برای فن ها تکون داد.
نگاهش بی هدف به اطراف چرخید و لبخند روی لبش با دیدن نوشته های روی بنر تعدادی از اونها محو شد!
به سرعت، پیش از اینکه اون کلمات بیشتر از این روی قلبش زخم بزنن نگاهش رو به سینه جونگکوک دوخت تا زمانی که وارد بشن.
نور شدید فلاشر های خبرنگاران بی وقفه می‌تابید و سوال هاشون‌ از گوشه و کنار به گوش می‌رسید به امید اینکه جوابی از اونها دریافت و توی مقاله شون انتشار بدن.
همه چیز به طرز عجیبی وحشت‌آور بود!

..........................

همه همچنان دور هم توی خونه جیمین و جونگکوک مونده بودن.
کنفرانس خبری به صورت لایو استریم پخش میشد، نامجون گوشیش رو به تلویزیون وصل کرده بود تا برنامه رو تماشا کنن و اونها از تلویزیون تماشاگر لایو بودن!
احتمالا این تنها دلیلی بود که کامنت ها خیلی بیشتر از حالت عادی جلب توجه میکرد و قابل خوندن بود:

𝑷𝑨𝑺𝑺𝑰𝑵𝑮 𝑻𝑯𝑹𝑶𝑼𝑮𝑯 𝑻𝑯𝑬 𝑪𝑳𝑶𝑼𝑫𝑺Where stories live. Discover now