اینجوری نبود که جانگکوک منتظر چیزی باشه ولی با صدای دینگ گوشیش تقریبا از جاش پرید و دستش رو توی جیب هودیش فرو برد تا گوشیش رو پیدا کنه .
امروز اومده بود توی حیاط تا به سگهای خانم پارک یکم اموزش بده و باهاشون بازی کنه ولی این به این معنی نبود که منتظر تکستی از طرف تهیونگ نباشه پس وقتی گوشیش صدا داد تقریبا قلبش وایساد. نمیخواست کراش عجیب و بچگانهش به اون پسر رو اعتراف کنه ولی چی درباره ی اون انقدر هیجان زدهش میکرد ؟
*هی جانگوک.دوست داری برام شام بیای اینجا ؟
جانگکوک طوری که اون اسمش رو به عمد با غلط املایی مینوشت رو دوست داشت پس خندید.
سریع تایپ کرد و بعد از چند بار خوندن متنی که میخواست ارسال کنه، اونو بالاخره فرستاد .
*البته تهیونگ هیونگ، میخوای رامن درست کنیم؟
جانگکوک پرسید چون دوست نداشت خیلی برای اونم دردسر درست کنه .و البته این یه شیوه ی مدرن برای لاس زدن بود و جانگکوک امیدوار تهیونگ اونقدری دراما دیده باشه که این روش رو بلد باشه.
فقط یک دقیقه طول کشید تا تهیونگ جوابش رو بده .
*نچ، مرغ تند میگیریم اگه دوست داری .
جانگکوک خندید،چون انگار هیونگش کمی خنگ میزد .دستش رو توی موهاش کشید و تصمیم گرفت قبل از اینکه همو ببینن حتما دوش بگیره چون حس میکرد تو این لباسها داره میپزه .
امروز به خاطر حضور خانم پارک و چند تا از دوستهاش، مجبور بود کمی رسمی تر لباس بپوشه پس خبری از شلوارک های کوتاه و دمپایی لاانگشتی نبود و اون تو گرمای هوا با یه هودی کلفت، شلوار جین تنگ و کتونی های سفیدش ایستاده بود و حس میکرد تمام اب بدنش تبدیل به بخار شده .
اگه فقط میتونست اون تتوهاش رو یه جوری کاور کنه، مجبور نبود که انقدر سختی بکشه درحالی که میشد گفت تقریبا به اینکه همیشه گرمش باشه عادت کرده بود .
*عاشقشم، پس وقتی اوکی بودی بهم بگو که بیام .
دقیقا وقتی جانگکوک داشت توپ رو برای سگها پرت میکرد، تهیونگ جوابش رو داد .
*ساعت ۷ میبینمت جانگکوکی.
به اسمی که تهیونگ بهش داد یکم خندید, این عجیب بود که وقتی تهیونگ اینو میگفت این اسم بنظرش بامزه میومد ولی وقتی جیمین یا هرکس دیگه ای به زبون میارود، جانگکوک دوست داشت سیلی محکمی بهشون بزنه. درحالی که سر تکون میداد گوشیش رو توی جیبش گذاشت و موهاش رو عقب داد . لبه ی استخر خالی حیاط پشتی نشسته بود و توپ رنگی توی دستش رو برای دوتا سگ مشکی بزرگ پرت میکرد و با لبخند نوازششون میکرد .
YOU ARE READING
Before we met (Taekook AU)
Fanfictionفن فیکشن کوکوی/ویکوک . . . _قبل از اینکه منو ببینی کی بودی ؟ تهیونگ سرش رو بالا اورد و به جانگکوک نگاه ناباوری انداخت ، اون حق نداشت از قبلا حرف بزنه . _تو نمیتونی... نمیتونی همینجوری بیای و بری و بخوای من همون ادم قبلی باشم عوضی . تهیونگ ضربه ی م...