تهیونگ از این مدل مسافرت کردن خوشش میومد، مثل زمان هایی که با پدر و مادرش مسافرت میکردن، توی هتل های گرون قیمت با خدمات فوقالعاده نبود . این جوری بود که دو تا پسری که حتی درست حسابی اشپزی هم بلد نبودن ، سفر میکردن و اون از این بابت خوشحال بود . محیط ویلایی که برای پنج روز اجاره کرده بودن خیلی بزرگ نبود ولی بهشون حس خوبی میداد . چوب های روشنی که همه جا رو پوشونده بود و مبلمان چرمی که از نظر تهیونگ زیاد راحت نبود ولی حداقلش برای فیلم دیدن و استراحت کردن مناسب بودن .
دو اتاقی که یکی برای لباس پهن کردن و اویزون کردن بود و جلوش بالکن رو به دریا بود و اتاق دیگه، اتاق کوچیکتری با یک تخت دونفره و تلویزیونی که روی دیوار نصب شده بود .
پسر بزرگ با دقت مشغول دراوردن لباسهاش از توی چمدون شد و اونهارو با نظم توی کمد اویزون کرد درحالی که جانگکوک فقط از تو کوله پشتی بزرگش تیشرت استین کوتاه سفیدی در اورد و دوباره کولهش رو گوشه ی اتاق گذاشت .
_بنظرم خیلی اینجا رو دوست دارن .
جانگکوک به اسنو و گربه ی خودش و کافیکه هنوز پاهاش کمی لنگ میزد اشاره کرد که داشتن با خوشحالی به اطراف میدویدن.
_اره ... از وقتی اسنو رو دارم مسافرت نبردمش .
تهیونگ لبهاش رو جمع کرد و جانگکوک لبخند کوچیکی زد . یک ساعتی میشد که رسیده بودن و تمام این مدت تهیونگ دقیقا مثل مادرش مشغول چیدن وسایل و مرتب کردنشون بود، حتی رو تختی و پتو هم اورده بود چون عقیدهش این بود که نمیدونه قبل اونا کی اونجا خوابیده و خب جانگکوک مطمئن بود که اونها شسته میشن چون همین الان توی اتاق بوی مایع لباسشویی میومد ولی خب ، تهیونگ کار خودش رو انجام میداد و اونم ادمی نبود که جلوش رو بگیره .
_نظرت چیه یکم بخوابیم بعدش ناهار بخوریم ؟
پسر کوچیک همونطور که خودش رو روی تخت ولو کرد اینو گفت و تهیونگ لبخند زد و سرش رو به نشونه ی موافقت تکون داد .
_لباسای بیرونت رو عوض کن و بعد بیا تو تخت پسره ی شلخته ...
تهیونگ غر زد و جانگکوک رو با پاهاش از رو تخت پایین انداخت .
_یاااا ... تا دو دقیقه پیش پسره ی سکسی بودم که .
تهیونگ به شوخی اون خندید ولی گونه هاش قرمز شدن ، درحالی که دکمه های لباس قرمزش رو باز میکرد تا لباس راحتیش رو بپوشه ، دمپایی خرسیش رو یه سمت پسر پرت کرد و وقتی اون خارج شد خندید. قفسه ی سینهش به تندی بالا و پایین میشد و میدونست قلب بی جنبهش به خاطر اون پسر شلخته اینجوری میتپه و تصور اینکه باز هم باهاش روی یه تخت بخوابه خیلی شیرین بود .
پیراهن دکمه دار آبی روشنی که تا بالای زانوهاش بود رو پوشید و بعد از مرتب کردن موهاش و اسپری کردن بادی اسپلش خنک مورد علاقهش ، صورتش رو شست و اماده ی استراحت کردن شد درحالی که جانگکوک نا مطمئن توی ایینه ی حموم به خودش نگاه میکرد. تیشرت سفید استین کوتاهش باعث میشد دست پر از تتوش معلوم بشه و نمیدونست تهیونگ از این خوشش میاد یا نه . ولی این اهمیتی نداشت مگه نه ؟
YOU ARE READING
Before we met (Taekook AU)
Fanfictionفن فیکشن کوکوی/ویکوک . . . _قبل از اینکه منو ببینی کی بودی ؟ تهیونگ سرش رو بالا اورد و به جانگکوک نگاه ناباوری انداخت ، اون حق نداشت از قبلا حرف بزنه . _تو نمیتونی... نمیتونی همینجوری بیای و بری و بخوای من همون ادم قبلی باشم عوضی . تهیونگ ضربه ی م...