-Chapter 25-

8.5K 1.3K 123
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پ.ن: یادتونه چپترای اولو؟ دربارش توییت زده بود

ن: یادتونه چپترای اولو؟ دربارش توییت زده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کنار همدیگه داخل آسانسور بدون اینکه کلمه‌ای بینشون رد و بدل بشه، ایستاده بودن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.



کنار همدیگه داخل آسانسور بدون اینکه کلمه‌ای بینشون رد و بدل بشه، ایستاده بودن.
تهیونگ از زیر چشم‌ نگاهی به جونگکوک که سرشو پایین انداخته بود تا گونه‌های سرخ شده‌اش معلوم نشه، انداخت و زبونش رو روی لبش کشید.

- میگم که درباره اتفاقی که چند دقیقه قبل افتاد....

قبل از اینکه موفق به تموم کردن حرفش بشه، آسانسور با صدای آرومی ایستاد و جونگکوک بدون اینکه کنجکاو باشه تهیونگ چی میخواست بگه، بلافاصله از اتاقک کوچیک فلزی خارج شد و به سمت واحدش رفت و بعد از وارد کردن رمز، وارد محیط خونه شد و در رو پشت سرش بست.
به محض ورودش نفسش رو که تو سینش حبس کرده بود رو با صدای بلندی آزاد کرد و خودش رو روی کاناپه انداخت؛ چرا قلبش انقدر تند میزد؟
از طرفی وقتی تهیونگ به خودش اومد و خواست دنبالش بره، جونگکوک خیلی وقت بود که رفته بود.
————
چپتر بعد میفهمید چیشده😂
شب اپ میکنم ^^

-Friend Zone | Vkook-Where stories live. Discover now