سلام=)
شما احتمالا یا منو نمیشناسین و یا با آپدیتهای دیوانه کننده Unknown یاس تنبل رو به یاد میارین.
یه تعدادیتون هم ممکنه از کارای تلگرام بشناسینم، Chroma، Reminisce یا Red، که در این صورت میدونین من خورهی یونمینم اگه همچین چیزی وجود داشته باشه D:به هر حال، بنده به سرم زده که نوشتن برای یک حرف دیگه از جامعه مورد علاقم LGBT رو امتحان کنم و امیدوارم مثل کاور و اسمش که بیش از حد خودمو ناامید کرده، شماهارو فراری نداده باشم.
امیدوارم به کوچولوی من فرصت خوندن بدین و امیدوارم ازش لذت ببرین.
دسکریپشن داستان مربوط به لحظه ایه که فعلا ازش توی ذهنمه و خیلی زود تغییر میکنه پس نگرخین D:
داستان همراه با کلیشه ها و غیر کلیشه ها و چیزهای یاس گونه که اگه کارای دیگمو خونده باشین (ترجمه ها حتی!) باهاشون آشنایی دارین میباشد.
آپدیت ها قراره خیلی مرتب تر از Unknown باشن اما درمورد طولشون نظری ندارم. هاکونا ماتاتا D:
کامنت ها و ووت هاتون بسیار دلگرم کنندهن، بدین لطفا=))))
همین.
YOU ARE READING
Daltonien || GxG
Teen Fiction"هی ما همدیگه رو توی مهمونی دیدیم... من جرجیام یادته؟" آدری به قیافهای که مطمئنا نمیشناختش خیره شد و سعی کرد لبخند بزنه اما لمس عجیب غریبه روی شونهش که با پارچه لباسش پوشیده شده بود و نگاه هایی که از دور تا دور میزش به سمتش شلیک میشدن، عصبیش کرده...