[5]

2.7K 338 63
                                    

لیام صفحه‌ی خبرای توییترشو بالا و پائین کرد و تا عکس زین رو دید که لخت روی یه موتورسیکلت لعنتی نشسته و از قصد زل زده تو دوربین، مشروبش پرید تو حلقش.

چشماش گشاد شدن و سرفه کرد و سعی کرد نفساشو برگردونه. موبایلشو به صورتش نزدیک‌تر کرد. چشماش از حدقه زده بودن بیرون و هنوزم نسبت به عکس روبروشون گشاد بودن.

به روی خودش نمیاورد و سعی میکرد خودشو آروم نگه داره. لباشو از تو می‌جوید و صفحه رو بالا و پایین می‌کرد و عکسای بیشتری از زین رو برای مجله‌ی Fader می‌دیذ.

چندتا هاتاشو سیو کرد و برای خودش یادداشت گذاشت که فیلم عکسارو توی تخت ببینه بعد از اینکه با اون عکس زین یه حرکتی بزنه.

لباشو آروم لیس زد و صفحه‌ی چتاش با زین رو باز کرد، شروع کرد به تایپ کردن در حالی که لب پایینش رو با دندوناش گرفته بود.

Liam : sent an image

Liam : نابودم کردی، این انقدر مهم بود؟

Liam : واقعا مجبور بودی انجامش بدی؟

Zayn : چیو انجام بدم؟ آها:)

Liam: شروع نکن بیبی بوی زبون بسته

Liam : مجبور نبودی وقتی لباس تنت نیست روی موتور سیکلت بشینی، الان یه کمی سفت شدم

Zayn : قصدمم همین بود ددی;)

Zayn : منظورم لیامه*

Liam : خفه شو و بصیک خونه

Zayn : چرا داداچ؟

Liam : چون موتورسیکلت تنها چیزی نیست که امشب روش سواری میکنی

Zayn : لیام لعنتی

Liam : منظور بدی ندارم

--

خب معذرت بابت تأخیر، مشکلاتم فوق العاده زیاده

چپترای قبلیو یه کم تغییر دادم اگه دوست دارید برید بخونید

شرط ووت و کامنت هم مثل همیشه پنجاهه

- ص

No Homo [Ziam | Persian Translation]Where stories live. Discover now