[22]

1.2K 148 9
                                    

|من دیشب دقیقا با نویسندش حرف زدم. همه چی اوكيه فقط گشاد تشريف دارن. و اپديت بعدي رو اصلا نگف كي ميذاره. :/ گفتم بدونيد  |



‎«دو هفته بعد // پاریس • ۸:۰۷ شب »

‎"دو هفته از وقتي كه گفتي ميخواي بري كنسرت ريانا داره ميگذره. تو نميخواي هيچ وقت برگردي. تو گفتي حد اقل تا سه شنبه مياي. "

‎زين به ليام غر ميزد و هم زمان روي سينش ميكوبيد.

‎ليام مچش رو گرفت  و اونو پشت زين برد و نگه داشت.

‎"من تنها كسي نيستم كه براي خودم برنامه ميريزم ، زييي! پس بايد طرز فكرتو عوض كني !"

‎[ زبان فارسي فقير ! يه اصطلاحي هست كه ميگه بايد طرز فكرت رو عوض كني. ولي معني كلمه به كلمه اش ميشه " پوزيشن هارو رو كن " يا " پوزيشن ها رو نشون بده " و اينجا ليام استفاده ميكنه و منظورش همون معناي عوض كردن طرز فكره ولي زين با شيطنت از كلمه ي پوزيشن استفاده ميكنه. ]

‎زين يكم به ليام خيره موند.

‎"كدوشو؟"

زين با شيطنت گفت و سعي داشت مچشو از دست ليام بيرون بكشه و اونو برگردونه.

‎"همون پوزيشن  ، توله ي عوضي كوچولو ! تو ام تنها نبودي وقتي من خونه نبودم به هر حال ، تو ام با جوكو بودي !"

‎ليام گفت و زين هلش داد. همين باعث شد هر دوشون كنترلشون رو از دست بدن و روي تخت اتاق هتل بيوفتن. اونا هر دو پاريس بودن و بالاخره چند روز ميتونستت از دست جيجي استراحت كنن. ولي متاسفانه ، ليام با شريل اومده بود. البته با تشكر از خدا ، اون اتاق جداي خودش رو داشت.

‎زين تمام تلاشش رو ميكرد تا بتونه از بغل ليام بيرون بياد اما ليام خيلي محكم بازوهاش رو دور زين نگه داشته بود

‎"ناراحت نباش ، من كل شب به فاكت ميدم فقط اگه بهم بگي در نبود من داشتي چيكار ميكردي !؟"

‎" من نميفهمم منظورت چيه و داري از چي حرف ميزني. من واقعا نرمال برخورد كردم !"

‎زين با شيطنت سعي ميكرد مخفي نگه داره.

‎"البته ، البته. يعني الان ديگه باسنت نميسوزه و ميتونم راحت به فاكت بدم؟"

‎ليام گفت در حالي كه يكي از ابروهاش رو بالا داد.

‎زين نفسش رو اروم فوت كرد.

‎"باشه.. باشه. ميگم. كل كاري كه كردم اين بود كه ... از انگشتام استفاده كردم وقتي تو اينجا نبودي چون ويبراتورم باتريش تموم شده بود و هيچ باتري فاكي ديگه اي نداشتم كه بهش بخوره. "

No Homo [Ziam | Persian Translation]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang