CHAPTER : 6

231 56 70
                                    

• برای این که داخل مکالمه ها گیج نشید، برای هرکس یه نماد گذاشتم :)

تهیونگ : ~
جونگ‌کوک : ×
جیمین : +
یونگی : -
________________

این مسئله انقدر پر اهمیت و بزرگ بود که جیمین باز هم صبوری اش رو وسط نگذاره و سکوت نکنه. تن خسته‌اش رو به مبل تک نفره هال خونه سپرد و رویش لم داد. پسر تیره پوش چند قدم باهاش فاصله داشت اما نگاهش نمی‌کرد. صدای بوق ماشین ها به خاطر سرعت زیاد ماشین هنوز هم آزارش میداد، قلبش هنوز هم از اون دویدن ها تند میزد.

+ کی قراره راجب‌اش بهم بگید؟‌

این اولین جمله‌ای بود که سکوت نیم ساعته بین اون چهار نفر‌ رو شکست. یونگی با چرخش چند درجه ی سرش چشم هایش رو به پسر دوخت. اجازه‌اش رو داشت؟
جیمین مثل اینکه ذهن پسر رو خونده باشه، همزمان با یونگی به طرف جونگ‌کوک که پسر خوابیده رو مثل یه بچه آسیب‌پذیر توی بغلش گرفته بود و به آرومی روی کاناپه می‌گذاشت، چرخید.

جونگ‌کوک شاخه های بدون پاسخی توی درخت ذهن‌اش داشت. تمام مسیر استادیوم تا خونه ی یونگی رو به توضیحی که قرار بود به جیمین بده فکر‌ کرده بود. این دفعه نمیخواست لفت‌اش بده، حق جیمین بود که بدونه. جونگ‌کوک تهیونگ رو به جیمین سپرده بود و برای همین این حق رو بهش می‌داد.

× اینجا نه.

و با سر به تن بی‌جون و صورت رنگ پریده پسر موطلایی اشاره کرد. انگشت شست‌اش رو روی گونه پسر کشید و جهت جلوگیری از هرکاری که ممکن بود در ادامه پیش بیاد، روی زانو هایش از کنار کاناپه تیره رنگ بلند شد.
خونه یونگی چندان بزرگ نبود، درست مناسب فردی که به تنهایی زندگی میکرد. اینکه تنها زندگی میکرد به معنی این نبود که به سر و وضع خونه‌اش نرسه و همه چیز رو به حال خودش رها کنه، درست برعکس جیمین که اتاقش داخل اون خونه مثل منطقه ی بمباران شده بود. کل خونه تم طوسی و سفید ملیحی داشت اما جهت تنوع -که مطمئنا اصرار جیمین بود- چند تا وسیله آبی تیره و سرمه‌ای هم دیده میشد، درست مثل کاناپه‌ای که حالا از تن خسته ی تهیونگ میزبانی میکرد.

دو تا پسر به دنبال جونگ‌کوک به سمت اشپزخونه سمت چپ کاناپه رفتند و دو طرف صندلی های سفید میز اپن مرمری نشسته‌اند. یونگی که میدونست ذهن اشفته ی جونگ‌کوک توانایی شمرده شمرده توضیح دادن رو نداره و احتمالا با کوبیدن مستقیم جمله‌ی "استادیوم واقعا بمب‌گذاری شده بود" تو صورت جیمین ممکن بود یه بیهوش دیگه به افراد داخل اون خونه اضافه کنه، خودش دهن باز کرد.

- خب، تو همون اوایل شروع بازی چند تا مورد مشکوک بین جمعیت دیدیم اما کسی زیاد جدی‌مون نگرفت.
این بازی انقدر مهم بود که بالایی ها دستوری که منجر به متوقف کردن مسابقه باشه صادر نکنن و به ماهم دسترسی کامل رو نداده بودن، در نتیجه وقتی کادر خروج شما دو نفر رو به ما اطلاع دادن؛ من بهشون گفتم که نگهتون دارن تا شاید بتونیم این رو دلیلی برای چک کردن ویدیو ها بکنیم.

Blockbuster | KookVOnde as histórias ganham vida. Descobre agora