CHAPTER : 15

63 15 1
                                    

هنوز لبه‌ی فنجان چای لب‌های یونگی رو لمس نکرده بودند که درب با شدت و صدای مهیبی به دیوار کوبیده شد و کارگری نفس‌نفس زنان در استانه‌ی در ظاهر شد.

÷رئیس! بابت مزاحمتم عذر می‌خوام، اما مورد ضروری‌ای پیش اومده. موتورخونه بدجور دچار نشتی گاز شده! تعدادی از کارکنان مسموم شدن و این خطر شما رو هم تهدید میکنه!

یونگی که روی مبل لم داده بود، نگاهش رو از سرتاپای کارگر گذروند. ترس مشهود داخل چشم‌های کارگر باعث شده بود صداش بلرزه، با دستپاچگی عمل کرده و همونطور که مشخص بود، به جای ارزیابی موقعیت و تفکر مستقیم به سمت دفتر رئیس پناه برده بود. نشتی گاز، برای یک کارخونه‌ی قدمت‌دار موضوع زیادی پیش‌افتاده‌ای بود؛ چرا انقدر پیاز داغش رو زیاد می‌کردن؟

مردی که رئیس خطاب شده بود، با بیدار شدن از لحظه‌‌ی پیش که در تسلی به سر می‌برد، چشم‌هایش گرد شد و به‌طور غیرارادی تنها کاری رو که در نفس عرضه عملش رو داشت انجام داد؛ به گوشی‌اش روی میز چنگ زد.

_ چی!؟

÷ انگار یکی ناگهانی دمای موتورخونه رو دستکاری کرده! لوله‌ها به شدت بهشون فشار وارد شده و خیلی دیرتر از اینکه ما متوجه‌شون بشیم، همه‌ی ادمای اطراف زیرزمین بیهوش شدن!

مرد قبل از اینکه ذهنش بخواد کلمات رو پردازش کنه تا توضیحی به دو پسر مقابلش یا راه چاره‌ای به کارگر بی‌نوا بده، یونگی که مقابلش لم داده بود با خونسردی فنجون چای‌اش رو روی میز گذاشت، به رئیس چشم دوخت و به نشانه‌ی اطمینان -که البته درواقعیت به خاطر تأسف بود- سرش رو تکون داد.

- مشکلی نیست اقای چوی؛ برای مذاکره زمان زیادی داریم. همونطور که شما برای ما صبر کردید، ماهم منتظر می‌مونیم.

سوهو ایستاد، سراسیمه دو تعظیم ناقص و تشکری بی‌صدا کرد و انگار که زندگی‌اش به لوله‌ای از گاز بسنده بود (هرچند واقعا همینطور بود) به سمت در و کارگر هجوم برد. یونگی آهی کوتاه کشید، چرا این رئیس جدید بعد از نه ماه انقدر ناشی بود؟

هنوز دست سوهو دستگیره‌ رو لمس نکرده بود که جیمین بدون نگاهی به چشم‌های پرحرف یونگی یا حتی پرسیدن نظرش، با پرشی از روی مبل بلند شد و قاطعانه داد زد:

+ ماهم میایم!

اون مرد، چوی سوهو، صاحب جدید یکی‌ از برجسته‌ترین کارخونه‌های تجهیزات ورزشی توی کره بود. حقیقت این بود مالک قبلی به دلایل مبهومی، نه ماه قبل، ناگهانی عقب کشید و سوهو رو جایگزین خودش گذاشت. اون با املاک فراوان و دارایی‌های هنگفتی که همه‌ رو‌ روی انگشتش می‌چرخوند، برای مدت‌های طولانی مورد تأیید سرپرست‌ بود و سالانه با فدراسیون والیبال قراردادش رو تمدید می‌کرد و تأمین‌کننده اسباب و لوازم باشگاه‌های زیر نظر فدراسیون و وی‌لیگ می‌شد. اکنون هم زمان عهدنامه داشت به سرانجام می‌رسید و موقع تمدید بود، با این تفاوت که قرار بود توسط مدیر جدید صورت بگیره؛ مدیری که همین چند ثانیه‌ی قبل، با فکر ضمانت و حمایت مالی فدراسیون در قبال ارائه‌هایش پوزخند افتخار از روی لب‌هایش کم‌رنگ نمی‌شد و مدیری که همین چند ثانیه قبل، هنگام مهمون‌نوازی از یونگی و پارتنر مو صورتیش‌، انتظار خبر رسیدن مدارک حقوقی لازم رو می‌کشید اما به جاش مصبیتی که توی طبقات پایین درحال گسترش بود با تفی بر اوهامش ازش پذیرایی کرد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 26 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Blockbuster | KookVWhere stories live. Discover now