اونها دوباره داخل ماشین جونگکوک -که صبح تعمیرکاری همونجا توی پارکینگ درستش کرد- نشسته بودند و قرار بود امگاها رو به خوابگاهشون برسونند. اخر هفته تموم شده بود و حالا دانشکده انتظارشون رو میکشید.
یونگی و جونگکوک با وجود خونه های مجردیشون نیازی به گرفتن اتاق توی خوابگاه دانشگاه نداشتند؛ اما دو پسر دیگه زندگیشون رو همونجا میگذرونند. هرچند جیمین اتاق اختصاصی خودش رو داخل خونه ی یونگی داشت، اما هیچوقت نمیتونست تهیونگ رو تنها بگذاره.
~ میشه جلوی داروخونه نگه داری؟
و با انگشت اشاره به داروخانه چند متر جلوتر اشاره کرد. خیابون شلوغ و پر تردد نبود، پس هیچ موردی وجود نداشت تا اونهارو توی دردسر بندازه. جونگکوک درست جلوی درب داروخانه پایش رو روی ترمز فشرد و از داخل اینه به تهیونگ نشسته روی صندلی پشتی نگاه کرد.
× مریض شدی؟
تهیونگ متقابلا بهش نگاه نکرد و به جاش چشم هایش رو تو حدقه چرخوند.
~ هیتم نزدیکه و من مجبورم قرص بخورم چون که جفت عزیزم حاضر نیست پیشم باشه!
تهیونگ با حرص و طعنهای اشکار رو به جونگکوک گفت، از ماشین پیاده شد و به داخل مغازه رفت. یکی از مهم ترین چیزهایی که حواسش بود تا چک کنه، تاریخ هیت شدناش بود که کمتر از دو روز باهاش فاصله داشت و خدا رو شکر میکرد که از یاد نبرده بود.
یونگی چشم هایش رو چرخوند و از تابلوی غول پیکر "داروخانه شبانه روزی" چشم برداشت.
- چرا از صبح مثل دخترای پریود غر میزنه؟ دیشب بهش خوش نگذشت؟
× ولی تو خودتم الان داری غر میزنی.
اما جیمین با توجه بیشتری به جمله ی تهیونگ فکر کرد. یه نکته بود که بقیه ازش گذشته بودند.
«~ هیتم نزدیکه و من مجبورم قرص بخورم چون جفت عزیزم حاضر نیست پیشم باشه!»
سرش رو بین فاصله دو سرنشین صندلی های جلو، جلو برد و با مستقیم سوالی رو که از ذهنش گذشته بود رو بیپروا گفت :
+ تهیونگ جفتاش رو پیدا کرده؟
با سکوت دو نفر دیگه سوالش رو بیشتر توضیح داد.
+ تهیونگ توی دوره هیتاش با کسی وقت نمیگذرونه و برای همین هم همیشه قرص میخوره، ولی الان گفت میخواد قرص بخوره چون که جفتاش پیشش نیست!
یونگی با چند ثانیهای فکر کردن، روی صندلیاش به طرف جیمین چرخید و با دستش برای چشمهایش سایه درست کرد تا نور خورشید اذیتاش نکنه.
- امکان نداره اون درمورد مسئلهای بهت خبر نده. شاید فقط سؤتفاهم شده و خبری از جفت نیست.
YOU ARE READING
Blockbuster | KookV
Random[ 𝗕𝗹𝗼𝗰𝗸𝗕𝘂𝘀𝘁𝗲𝗿/بلاکباستر ] قدم زدن بین سیدی های خاکخورده، تابهحال فکر کرده بودی که دوست داری تو کدوم سریال زندگی کنی؟ برای تهیونگ هم زندگی داخل یه فیلم یه "تصور" بود تا اینکه ادامه ی زندگیاش با گیر افتادن تو یه زیرزمین گره خورد؛ با...