-چپتـر دوازدهـم-

428 88 29
                                    

بکهیون با شنیدن صدای چانیول بی‌اختیار هق زد. پاهاش رو درون سینه‌اش جمع کرد و بدنش رو منقبض کرد.

بالش توی بغلش رو بین سینه و زانوهاش فشار می‌داد و با دندون‌هاش نرمی بالش رو گاز می‌گرفت.

شیهو به سرعت روی پاهاش افتاد و جلوی پاهای چانیول دست‌هاش رو دراز کرد و پیشونیش رو به زمین کوبید.

از وحشت، بی‌اراده بین کلماتش نفسش رو داخل می‌برد و صدای هین مانندی رو از خودش تولید می‌کرد.

_عا... عالیجناب م... من بی... گناهم با... باور کنید من... فقط برای محا... فظت از... ملک... مل... ملکه به اینجا اومدم... ا... اما ایشون...-

_خفه شو!

چانیول فریاد زد و با دست های لرزون، شمشیرش رو از غلاف بیرون کشید و روی شونه شیهو گذاشت. بدنش از شدت عصبانیت می‌لرزید و نفس های سنگینش به شماره افتاد بودند.

فشار محکمی به شمشیرش آورد و باعث شد گردن برنزه و عرق کرده شیهو کمی پاره شده و گوشه تیز شمشیر چانیول خونی بشه.

با لذت به صدای ناله های دردناک شیهو گوش داد و با بزرگ تر کردن نیشخندش فشار شمشیر رو هم بیشتر کرد.

_شنیدی که میگن... هیچ لذتی ابدی نیست؟... لذت بردن از بدن یه امگای فاحشه هم ابدی نیست شیهو، تو هیچوقت دیگه نمی‌تونی از این لذت بهره‌مند بشی!

خنده بلند و دیوانه‌واری کرد که باعث شد تن امگای روی تخت به رعشه بی‌افته.

_اما لذت بردن من از کشتن آدم های فاسد و احمقی مثل تو هیچ وقت به پایان نمی‌رسه... این یه نفرینه.

بعد از اتمام حرفش شمشیر رو بالا برد و با تمام قدرتی که از طرف خشمش به وجود اومده بود، دستش رو پایین آورد و با جدا کردن گردن شیهو از بدنش، شاهد مرگش شد.

شمشیرش رو روی زمین انداخت. روی پاهاش خم شد و موهای بلند شیهو رو بین انگشت‌های خاکی و خونینش پیچید و سر بریده آلفا رو بالا گرفت.

بدون نگاه کردن به چهره رنگ پریده و چشمهای نیمه باز شیهو اون رو سمت بکهیون گرفت؛ طوری که صورتش سمت امگا قرار بگیره.

بکهیون که تا اون لحظه با چشم‌های وحشت زده شاهد بریده شدن سر آلفا بود، با دیدن سر بریده‌اش جیغ بلندی کشید و بالش رو با ناخون‌هاش سوراخ کرد.

چانیول سر شیهو رو بی اهمیت به اینکه کجا پرتابش میکنه روی زمین رها کرد و خودش رو روی تخت کنار بکهیون کشید. قبل از اینکه بکهیون بخواد عقب بکشه نیشخند ترسناکی زد و با دست زخمیش مچ دست امگا رو گرفت و بهش اجازه تکون خوردن نداد.

دست آزادش رو زیر چونه بکهیون گذاشت و سر پسر ترسیده رو بالا آورد و به مردمک های لرزونش خیره شد.

『𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲🌛』Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ