Part 28♨️

5.2K 502 378
                                    

"قسمت بیست و هشتم"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


"قسمت بیست و هشتم"

-فکر کنم وقتشه معما رو به شیوه ی من حل کنیم!

پیچیدن صدای پسر کوچکتر با آن لحن و آوا کافی بود تا چیزی میان سینه اش فرو بریزد، همان احساس شیرینِ گس شده ای که حالا تلخ به نظر میرسید!
تلخ از ناباوری حضور او در اتاق کارش...
پس به اتاق کارش رفته بود، همانطور که انتظارش را داشت و همانطور که بعید به نظر نمیرسید؛ در واقع تا بر یاد داشت امکان نداشت درِ آن اتاق را باز بگذارد، حتی اگر تنها خودش هم در آن خانه حضور داشت آن درِ کذایی را قفل میکرد، اگر آن در بازمانده بود بدون شک با هدف و مقصودی هوشمندانه آمیخته شده بود!
اما آنچه قلبش را میفشرد پسر کوچکتر بود، جونگکوکی که فکرش را نمیکرد به آن زودی ها پا در اتاقش بگذارد...

جونگکوک کم طاقت بود؛
کم طاقت، گستاخ و... زیبا!
آب دهانش را فرو داد و از داخل آینه نگاهی به کاغذ حل شده ی میان دست او انداخت، کاغذی که ندا از شب گذشته را میداد؛ همان شبی که لحظه ای چشم بر هم نگذاشته بود و خواب مهمان نگاهش ندشه بود!
روش جونگکوک چه بود؟
درحالیکه سعی میکرد لرزش صدایش را سرکوب کند، لبخند کجی زد و از داخل آینه نگاهش را به چهره ی بی مانند جونگکوک دوخت، جونگکوکی که حالا با نگاهی به تزلزل افتاده انتظار آوایی از میان لبهایش را میکشید:
-روشِ تو..؟
پیراهنش را با خونسردی و بی توجه به جسم مسخ شده ی جونگکوکِ پشت سرش، بیرون کشید و زیر لب ادامه داد:
-روشِ تو چیه رئیس؟!

با بالا رفتن کنج لبهای گستاخ او، نیشخند محوی زد و بیتوجه به نیم تنه ی برهنه اش به سوی او چرخید؛ چرخشی که کافی بود تا حرف میان لبهای پسر کوچکتر خشک شود!
تنها نگاه خیره اش بود که از چهره اش بر روی سرشانه های عریانش خزید و لبهای سرخش که توسط زبانش درخشان شدند!
نفس هایش تند شده بودند؟!
درحالیکه پیراهنش را میان دستهایش میفشرد، بی توجه به نفس های تند شده ی پسر کوچکتر از کنارش رد شد و با همان لبخند خونسردش ادامه داد:
-با روش تو ممکنه زودتر به نتیجه برسیم؟
روش او؟
روش او کلید حل معما ها بود...
نمیدانست تهیونگ چگونه به آن نتیجه دست یافته بود، اما بدون شک روش او همان روشی بود که پاسخ درست را در خود بلعیده بود.

آب دهانش را فرو داد و نگاهش را به کتف های عضلانی و برجسته ی تهیونگ و در امتدادش مهره های ستون فقراتش دوخت؛ یکی پس از دیگری و آنچنان نرم تا به پایینی ترین مهره از کمر او برسد:
-تو چطور حلش کردی... افسر؟

INRED | VKOOKWhere stories live. Discover now