Part 51-1♨️

2.8K 218 74
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"قسمت پنجاه و یکم، بخش اول"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"قسمت پنجاه و یکم، بخش اول"
.
"خیره به او مانده بود؛ بهشتی که مقابلش به خواب عمیقی فرو رفته بود؛ بهشتی که تا قبل از سقوطش‌ میان نگاه او دنیایی خیالی به نظر میرسید؛ اما حالا چه بر سر قلبی می‌آمد که نگاهش از ساعاتی قبل روی‌ تکه‌ای از بهشت قفل شده بود بی‌آنکه لحظه‌ای به خودش اجازه‌ی خواب دهد؟!
مگر میشد کنار بهشتی به خواب رفت که تا قبل از تنفس نفسهایش به آن ناباور بود؟!"
بهشتی که از آن طرد شده بود!
"اگر او مخلوقی به دست خالقش بود؛ وای بر حال مرد دلباخته‌ای که برای مخلوق به خالقش پشت میکرد!"
"گویا معبود، با آگاهی کامل آن بنده‌اش را زیباتر از سایرین آفریده بود؛ انگار که میدانست روزی دلی را میبرد و میکشد!"

زمان بیشتری را قربانی‌ کرده بود‌ و برای تار به تار از ابریشم‌ها و حصار به حصار از مژه‌هایش صدها روز را پیشکش کرده بود!
نگاهش از موج موهای او به پایین سرخورد، ابروهایش و البته خطی که میانش خودنمایی میکرد...
بی اراده کنجی از لبهایش بالا کشیده شد و نفسش را بی صدا رها کرد؛ حال که آن زیبا، خفته بود؛ میتوانست با نگاهش به او، زندگی کند، بیشتر نگاه کند و بیشتر خیره بماند!
نگاهش پایین تر خزید، روی‌ پلکهای بسته‌ای که به دام مژه‌های پرپشت و بلندش افتاده بود؛ چطور خیره میماند و برای بوسیدن تک به تک از حصارهایش نمیمرد؟!
بینی تراشیده‌اش و پایینتر یاقوت‌هایش...
دلیل لعنتهایش و لعنت بر لبهایش!
آب دهانش را فرو داد و بی‌توجه به تپش قلبش، نگاهش را پایین کشید، صلیب بالدار زیر گردنش و پایینتر ترقوه‌های نمایان و برجسته‌ای که لبهایش را برای لمس و بوسه به گستاخی میکشید!

اندکی پایین تر، نقوش روی سینه و عضلاتی که رفته رفته زیر پتوی سفیدرنگ پنهان میشدند.
جونگکوک عریانی که به لطف مهربانی پارچه‌ی سفید رنگ، بیش از آن مرد را شرمنده‌ی تپشهای قلبش نمیکرد!

INRED | VKOOKWhere stories live. Discover now