PART 6

404 58 2
                                    






تهیونگ تا آخر از ترس تکون نمیخورد و کاری نمیکرد با حس درمان شدن زخم هاش نفس راحتی کشید و کوتاه زمزمه کرد:

_ ممنونم

تهیونگ سعی میکرد جلوی اون اژدهای سیاه آروم باشه و خطایی ازش سر نزنه تا اونو عصبی نکنه. جونگکوک به همراه خودش تهیونگ رو بلند کرد. آروم دستشو از دور کمرش آزاد کرد و زیر دست راست تهیونگ کشید:

_ ازت انتظار دارم زودتر مراحل تبدیل شدنتو تموم کنی، من اونقدرا هم ک فکر میکنی صبور نیستم.

تهیونگ سرشو پایین انداخت و سعی کرد اشک هاشو نگه داره:

- بهم وقت بده

_ سه روز

تهیونگ متعجب سرشو بالا گرفت تو چشم های کوک نگاه کرد و اشک هاش پایین ریخت:

- من نمیتونم

اخمی بین ابروهای کوک شکل گرفت که باعث ترس بیشتر تهیونگ شد

- لطفا

_ سه روز... نه بیشتر نه کمتر

جونگکوک آروم ناخون هاشو از زیر شکم تهیونگ تا نافش کشید که باعث پاره شدن پوست بدنش شد. ناله جیغ مانندی سر داد و دست هاشو رو دست جونگکوک گذاشت تا مانع حرکتش بشه.

_ باشه... باشه انجامش میدم.

جونگکوک دستشو عقب کشید و از تهیونگ جدا شد:

_ خوبه

جونگکوک به بقیه نگاهی انداخت که متوجه چیزی شد. پوزخندی زد و به نشونه مسخره کردن تعظیمی کرد:

_ من دیگه میرم و بهتون تبریک میگم سرورم، قراره جانشین قوی ای بدنیا بیاد.

نامجون شوکه به جین نگاه کرد و جین به سرعت سرشو پایین انداخت. یونگی که تا آخرین لحظه سعی در آروم بودن داشت به سمت جونگکوک قدم برداشت و مشت محکمی تو صورتش زد که باعث قدم برداشتن جونگکوک به سمت عقب شد.

- ازینجا گمشو

جونگکوک انگشتشو روی خون گوشه لبش کشید که بعد چند ثانیه زخمش بسته و از بین رفت

_ زیادی احمقی فرمانده.

دستشو بالا گرفت و انگشت هاشو بهم نزدیک کرد که نفس یونگی قطع شد. روی زانوهاش افتاد و سعی در آزاد کردن خودش داشت.
جیمین سریع سمت یونگی رفت و با گریه به جونگکوک نگاه میکرد.
تهیونگ با جیغ و التماس به پایین لباس جونگکوک چنگ زد:

_ تو بهم قول داده بودی! بهشون آسیب نزن!

جونگکوک بعد از چند ثانیه یونگی رو ول کرد و سمت تهیونگ برگشت آروم جلوش نشست و دستشو رو گونه اش گذاشت:

_ خوبه که یادت مونده.

یونگی سریع رو زمین افتاد و سرفه های بلندی میکرد. جیمین دستشو رو شونه های یونگی گذاشته بود و مدام بهش میگفت نفس عمیق بکشه

Black Dragon Where stories live. Discover now