جونگ کوک،
دیدم که چقد ناراحتی توی چشمات هست.
جونگ کوک،چه اتفاقی افتاده؟باهمدیگه دعوا کردین؟...امیدوارم اینطور نباشهبهم پیام دادی،گفتی به یه نفر نیاز داری.از صدای گرفتت مشخص بود.اومدم خونت و باهمدیگه انیمه ی موردعلاقتو دیدیم و بستنی خوردیم.
پشتتو بهم تکیه دادی و دراز کشیدی توی بغلم ولی بازم چیزی نگفتی.البته تا موقعی که صبح زود شده بود و من دیگه داشتم میرفتم.
"دلم برات تنگ شده..."
لطفا به خاطر فراموش کردن سولگی ازم سوءاستفاده نکن
____
کیم تهیونگ
YOU ARE READING
The Letters For No one [completed]
Fanfictionنامه هایی کوتاه از کیم تهیونگ به جئون جونگ کوک... *Translation* Best rankings: #1text #1short #1shortstory #1jk #3btsfanfic #4angst #1کوتاه