15(Last Part)

4K 548 153
                                    

از دید سوم شخص
.
.
.
نامه رو مرتب تا کرد و سر جاش توی جعبه گذاشت،از اون موقع تا الان سه سال میگذره.کی میدونه الان تهیونگش کجاست و داره چکار میکنه

"امیدوارم یه روزی دوباره بتونم ببینمت،عشقم.."زیر لب رو به ماه زمزمه کرد و سرشو رو بالشت گذاشت

جونگ کوک روز بعد بیدار شد،دوش گرفت و تیشرت سفید مورد علاقش و جینشو پوشید.

یه روز تکراری دیگه بدون تهیونگ

کتشو برداشت و رفت بیرون تا یه چیزی بخوره.ولی وقتی مردی رو دید که دم در خونه ی تهیونگ ایستاده بود،متوقف شد

اون داشت چکار میکرد؟اصلا کی بود؟فامیلشونه؟پس چطور نمیدونه ته و خونوادش دیگه اونجا زندگی نمیکنن؟؟

جلوتر رفت و ضربه ای به شونش زد

"ببخ-"مرد برگشت و نگاش کرد.

هردوشون چشماشون از تعجب گشاد و پر از اشک شد و با اشتیاق همدیگه رو نگاه کردن

جونگ کوک نتونست حرفشو تموم کنه و دستش از روی شونه ی مرد به پایین افتاد.مرد که دستپاچگی جونگ کوک رو دید دستاشو از هم باز کرد و جونگ کوک رو به یه بغل محکم دعوت کرد

همون ادکلن،همون بو،همون بینی،همون لب،همون لبخند،همون حس...

وقتی به خودش اومد که دیگه اشکاش رو گونه هاش جاری شده بودن،اونم تهیونگ رو بغل کرد و سرشو توی سینش فرو برد.انگار میترسید مث همیشه فقط یه خواب باشه،یه رویا.اما لطفا،گااد لطفا بیدارش نکن،حداقل نه الان.

سکسکش گرفته بود،پس،پس یعنی خواب نبود!مرد رو به روش،تهیونگ،واقعی بود..اون واقعا اینجا بود،تو بغلش!




"ت-تهیونگا"

_______________

اینم از پارت آخر

این دیگه جدی جدی تهشه هاااا دیگه تموم شد😹✨

دیدین هپی اند بود:)

دست نویسندش درد نکنه ک نوشتش💙

و دست مترجم درد نکنه که زحمت کشید و ترجمه کرد:/

*ایستاده خودش را تشویق میکند*

The Letters For No one [completed]Where stories live. Discover now