°•°•p1°•°•اولین ملاقات °•°•

898 116 25
                                    

با چشمان براق از اشک سرش رو پایین انداخته بود و حرف‌های اطرافش مانند پتکی بر سرش کوبیده میشد . این بود اینده درخشانی که انتظارش را میکشید ؟ این بود همه‌ی رویا هایی که از بچگی در ذهنش پرورش داده بود؟!

میتوانست بلند شود و این میز غذای جلویش را روی زمین بکوبد و از این قصر گرم خارج و به زیر برف های درحال بارش بیرون برود؟! قطعا نه ! او جرعت و حتی قدرت این کار را نداشت . پس همان بهتر که با روزه سکوتش برای اینده سیاهش عذاداری میکرد .
با صدای آن نامادری منفور دوباره به محیط مهمانی کذایی برگشتم که با لبخند مصنوعی نگاهم میکرد ..
×جیمین پسرم پاشو همراه اقای جئون برین تو اون اتاق تا با همسر آیندت قبل ازدواج کمی اشنا بشی
ونستم بخاطر جمع اینطور صحبت میکنه ، اون همیشه از سکوتم که بخاطر پدر بود سو استفاده میکرد.
با تردید سرم رو چرخوندم سمت روبه‌رو و که نگاهم با پسر ورزیده ای که جلویم بود گره خورد . گویی در نگاهش ترحم بود .
هم زمان بلند شدیم و من رو بیصدا به سمت اتاق گوشه عمارت مخفی سلطنتی دعوت کرد .
این سکوت برای پسری که همه آن را به مرد جنگ و خشم می‌شناختند زیاد عجیب نبود؟
چیزی که بیشتر از همه پسر کوچک را متعجب میکرد رایحه ی الفا بود رایحه ای خنک که بینیش رو به سوزش شیرینی در آورده بود . این عطر برایش جدید و عجیب بود .
پسر کوچک شروع به بازی با انگشتان ظریفش کرد و جونگکوک محو ظرافت فرزندِ کوچک وزیر جنگ شد، نیاز نبود نفسی عمیق بکشد ، او همیشه رایحه هارا از دور هم تشخیص میداد . نارگیل... بوی گرمی که یه دلیلی نامعلوم سعی در تمرکز آن داشت .
در ذهنش صدایی تکرار می‌شد ...( از پس فرد جدید در زندگی ات بر می آیی؟ چطور میخواهی از ظرافت این پسر محافظت کنی؟ پس رازت چه می شود؟ میتوانی به او اعتماد کنی؟ )
افکارش را کنار زد و نگاهش را از موهای بلند پسر ظریف روبه رویش برداشت ، نمیخواست در همین اول کار پسر کوچک از او و بد نام بودنش بترسد ، با صدای ارامی مکالمه بینشان را شروع کرد ..
+اسمت جیمین بود درسته؟
جیمین از سوال همسر ایندش کمی تعجب کرد و در چشمان ارام او زل زد
_ بله
+همیشه انقدر ارومی؟

پسر کوچک از سوال یهویی او چشمش گرد شد
_نه همیشه ولی منظورتون از این سوال چیه؟
+ اخه انقد اروم و ظریفی که ..
حرفش را خورد و کلافه دستی به پشت گردنش کشید ، جیمین ، زمزمه زیر لب ( چطور ممکنه از پسش بر بیام) مرد را نشنید.
جیمین به راحتی میتوانست فشار روی مرد روبه رویش را حس کند .
+ میدونی که قرار نیست من پادشاه بش..
_ بله میدونم
+ اگه بخوای میتونم الان همه چیز رو بهم بزنم
سرش رو نزدیک پسر کوچکتر برد طوری که فقط ده سانت هوا بینشان بود زمزمه وار نالید
+ اخه نمیخوام زندگی سخت بیرون قصر دستای لطیفت رو خراب کنه
جیمین که‌ تا همین ثانیه از نزدیکی بیش از حد به مرد ورزیده دهانش خشک شده بود و گونه هایش رنگ گرفته بود لب زد
_ میشه لطفا ازم فاصله بگیرید
پسر بزرگتر دست بزرگش که هیچ نرم نبود را روی گونه پسرک کشید
+ آخه تو چطور میخوای بین ما دووم بیاری ...
دست جیمین روی لباس ابریشمی کوک چنگ شد تا کمی هلش بدهد اما مرد ورزیده سرش رو بین گردن پسرک برد بعد از نفس عمیقی که مقدار زیادی عطر نارگیل را وارد ریه‌اش کرد نالید
+ این پوست نرم نارگیلی چطور میتونه با سختی زندگی من و دووم بیاره ..
بعد این حرف از جیمین فاصله گرفت و مکالمه نه چندان کوتاهشان رو به پایان رساند و از اتاق خارج شد.

...

پارک جیمین

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پارک جیمین

 جئون جونگکوک

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جئون جونگکوک

...

خب گایز اینم از پارت اول لطفا اگه از قلمم خوشتون اومد حمایت کنید
کامنت هاتون رو با عشق میخونم ❤️
و یادتون نره لطفا داستان رو پیش داوری نکنید چون قراره خیلی اتفاق ها بیوفته ..

دوستتون دارم 💖

𝕵𝖚𝖘𝖙 𝖋𝖔𝖗 𝖊𝖆𝖈𝖍 𝖔𝖙𝖍𝖊𝖗 (VKOOKMIN )Where stories live. Discover now