•°•°p7•°•حاضر جواب•°•°

449 90 45
                                    


سروصدا هایی که در خانه پیچیده بود باعث بیداری جیمین شد . این صدا ها او را متعجب میکرد چراکه همسرش همیشه بدون ایجاد صدایی غذا را آماده و خانه را ترک میکرد .
ولی امروز چه خبر بود؟
با همان چهره خواب آلود  به سمت اشپزخانه که منبع صدای ظرف و صحبت هایی بود رفت ‌. هرچه نزدیک تر میشد صدا ها برایش واضح‌تر میشد .
+به من چه ربطی داره ، تو خودت خوابت برد
تهیونگ درحالی که با حرص محتویات داخل ظرف چوبی که در دستش بود را به‌هم میرد پاسخ برادرش را داد
×تو وقتی دیدی من خوابم برده ، عوض اینکه منو بیدار کنی ، خودتم خوابیدی.... تو دیگه چه خر...
جونگکوک برای خاتمه بحث صدایش را بالا برد
+ بسه تهیونگ مثلا من برادر بزرگترتم .
×خب حالا چرا داد میزنی ... اصلا چرا من باید غذا درست کنم وقتی اون هنوز خوابه؟
+ده بار بهت توضیح دادم که اون بلـ...
_سلام
با صدای جیمین مکالمه نه چندان آرومشان با پایان رسید

× به به بلاخره پرنس بیدار شد ... یالا پاشو کمکمون کن که صبحونه درست کنیم .
جیمین از لحن مرد لبخندی کرد و بلند شد تا به کمک آندو برادر برود اما با صدای شیهه بلند اسبی و پرتاب تیر هایی که از حیاطشان بود ، با ترس به دو مرد خیره شد
_صــ..صدا...ی چیبود؟
تهیونگ درحالی که به سمت شمشیرش میرفت رو به جیمین به آرامی لب زد
×همینجا میشینی از جات تکون نمی‌خوری فهمیدی؟
جیمین تند تند سرش را به نشانه تفهیم بالا و پایین کرد که  آندو از در خانه بیرون رفتند
جیمین پسر ترسویی بود اما الان بیشتر نگران بود ... درست است هنوز رابطه ‌شان زیاد خوب نبود ... اما آن دو مرد  با او رفتار خوبی داشتند .
نمیدانست چقدر در همان حالت مانده بود که سروصدا ها قطع شد . پسر به خودش جرعت داد تا به سمت حیاط رود .
چشمانش گشادتر از این نمیشد ... ضربان قلبش بالا گرفت ...
اینجا چه اتفاقی افتاده بود؟ در حیاط هیچکسی نبود جز جونگکوکی که با دست زخمی  سعی در بلند کردن بردار بیهوشش داشت
جونگکوک برگشت و با دیدن جیمینِ مبهوت فریاد کشید
+مگه نمیبینی زخمی شده! چرا هنوزاونجا ایستادی؟

جیمین که با آن فریاد به خودش آمد رفت و دست در زیر شانه‌ی مردزخمی گذاشت و با کمک جونگکوک انرا داخل اتاق بردند .
+باید ببریمش پیش طبیب
_ نه... نه من بلدم چطوری مداواش کنم
جیمین بلد بود ... او همیشه میدید که خواهر بزرگترش چطور وقتی پدرش از جنگ بر میگشت بر زخمانش دوا میگذاشت .
ناله های دردناک تهیونگ دل نازک پسرک را بدرد آورد . جونگکوک را به دنبال چند گیاهی که برای درمان مفید بودند فرستاد و خودش سعی در بند آوردن دریای خونی که از زخم عمیق زیر سینه‌ی مرد جاری بود ، داشت .
سعی کرد با پارچه زخم مرد تمیز کند اما تا پارچه با زخم عمیقش برخورد کرد صدای فریاد بم پسرک در اتاق طنین انداخت .
+ داری چه غلطی میکنی؟ مگه نمیبینی  دردش اومد !
_ جونگکوک خواهش میکنم برو بیرون  ... اینطوری حواسمو پرت میکنی
جونگکوک وقتی از اتاق بیرون رفت بدون توجه به اینکه خودش هم زخمی بود ، کلافه  شروع به راه رفتن کرد .
او تنها فردی بود که برایش باقی مانده بود ... اگر .. اگر اتفاقی می‌افتاد باید چکار میکرد؟! اصلا اعتماد به ان پسرک کار درستی بود ؟
غرق در افکارش بود که  جیمین  از اتاق خارج شد

....

دو روز از آن اتفاق گذشته بود .. دو روز بود که همه چیز بار دیگر مثل سابق شده بود ... طبق عادت جونگکوک صبح ها از خانه میرفت و شب برمیگشت .. اما تهیونگ ... تهیونگی که  در این دو روز عادت کرده بود جیمین برایش وعده های غذا را بیاورد و با کمک او غذا را بخورد ... جیمینی که بی منت کمکش میکرد و همیشه با لبخندش سعی در حفظ روحیه داشت ... جیمینی که این روز ها با آندو پسر احساس راحتیه بیشتری میکرد و میتوانست خودش باشد .. خود واقعیی که افراد زیادی آن را ندیده بودند .. همان جیمینی که وقتی به جنگل میرفت از شدت شیطنت  لباس گران قیمتش را کثیف میکرد و ترس از تنبیه هم جلو دارش نبود .
طبق عادت این چند روز مشغول چیدن شامی بود که طبق دستور العمل تهیونگ درستش کرده بود .
رایحه چوب سوخته را پشت سرش حس کرد که تهیونگ را در یک قدمی خودش دید . از شوک قدمی عقب رفت اما پسر بزرگتر سرسختانه نزدیکتر شد
× میبینم حسابی زحمت کشیدی
جیمین با لبخند شیطونی گفت
_اره خب بلاخره یکی مثل من باید باشه تا از گرسنگی نمیریم
× حالا دو روز غذا درست کردی اونم من بهت یاد دادم انقدر منت نزار ...اخه جونگکوک چجوری تا الان تحملت میکرد ... اگه من به جاش بودم تا الان ده باز طلاقت میدادم
_ اولا که خداروشکر تو بجاش نیستی ... بعدشم مگه همه چیز به اشپزیه
تهیونگ جلوتر رفت و سرش را در گردن پسرک فرو برد . میتوانست دون دون شدن پوست جیمین را از ترس حس کند  عمیق بو کشید
×  تو کی انقدر حاضر جواب شدی
_مــ...میشه فاصله بگیری ؟!
تهیونگ زیر گوشش نجوا کرد
× چرا؟ دوست نداری؟
_آخه تو برادر همسرمی

...
خب خب اینم از پارت جدید
به نظرتون تهیونگ میخواد چیکارکنه ؟😁
میتونن به جیمین اعتماد کنن؟
جیمین همون آدمیه که دنبالش بودن؟!

نظراتونو برام تو کامنتا بنویسین
و ووت یادتون نره 💖

𝕵𝖚𝖘𝖙 𝖋𝖔𝖗 𝖊𝖆𝖈𝖍 𝖔𝖙𝖍𝖊𝖗 (VKOOKMIN )Where stories live. Discover now