Part 5 [ Trust me ]🦖

2.5K 259 5
                                    

بعد از دود کردن سیگاری که از جین گرفته بود وارد سالن عمارت شد و به سمت اتاقش حرکت کرد ؛ به اتاقش که رسید فهمید اون نگهبانی که تا امروز صبح توی اتاق بود رفته و الان خودش تنهاست پس تصمیم گرفت بعد از یه دوش کوتاه بخوابه و زندگی توی اون خراب شده رو فراموش کنه

بر اثر صداهای بیرون از اتاق چشم‌هاش رو باز کرد ... هنوز توی وجودش احساس خستگی میکرد ولی حس کنجکاوی مانع خوابیدنش شد ... نگاهی به ساعت انداخت و متوجه شد کل شب رو خواب بوده بدون اینکه حتی متوجه بشه
از روی تخت پایین اومد و بعد از انجام روتین صبحگاهی از توی شلفِ سرویس بهداشتی جعبه کمک‌های اولیه رو بیرون کشید و با بانداژی که پیدا کرد دستش رو بست و به سمت کمد لباس‌ها رفت ... هودی مشکی رو از توی اون بیرون کشید و با لباس توی تنش عوض کرد ؛ هنوز صدا‌ها از بیرون اتاق شنیده میشدن پس رفت تا حس کنجکاویش رو برطرف کنه که باز کردن در برابر شد با سیلی از افراد که با لباس های مشابه و مشکی از جلوی اتاق رد میشدن ؛ ولی چرا؟
از اتاق خارج شد و با دستش یکی از افراد رو متوقف کرد

-چه خبر شده؟

-داریم میریم برای تحویل تسلیحات جدیدی که از فرانسه وارد شده..

جونگکوک بدون پاسخ به صحبت های شخص ناشناس از اون فاصله گرفت و به سمت اتاق جین حرکت کرد تا اطلاعات بیشتری در این باره کسب کنه..
بعد از رسیدن به اتاق جین دستش را به در کوبید و بی وقفه بازش کرد..

-وقت داری صحبت کنیم؟

جین که مشغول صحبت کردن با تلفنش بود بعد از دیدن کوک تماس رو قطع کرد و با لحن مشتاقانه از اون خواست تا وارد اتاق بشه و صحبت کنه..

-چرا این همه آدم برای تحویل تسلیحات میفرستی ؟ تقریبا نصف جمعیت اینجا خالی شده..

-همشون برای تحویل نمیرن ؛ بعضی‌هاشون میرن به سمت انبار اسلحه ... فقط بعضی‌هاشون میرن سمت مرز ..

-همه میرن؟

-بیشتر افراد میرن ولی الان نه .. تا دو تا سه روز آینده میرن برای جمع کردن و طبقه بندی مسلحات..

جین در حال توضیح دادن بود که کوک فکرای جدیدی به سرش زد..

-منم میرم..

-نمیشه

-منم می‌خوام برم..

-تازه واردا اجازه رفتن ندارن..

-ولی من می‌خوام برم .. چرا نمیشه؟ بهم اعتماد نداری؟

صبر جین از لجبازی پسر مقابلش لبریز شد و باعث فریادش شد..

-دیوونه شدی ؟ نمیفهمی میگم نه؟ تازه واردا اجازه ندارن تو این مسائل شرکت کنن و توهم جزئی از اونایی و هیچ تفاوتی برای من با اونا نداری ؛ بهتره اینو فراموش نکنی..

𝗥𝗘𝗩𝗘𝗡𝗚𝗘 | 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞Where stories live. Discover now