Part 10 [ treaty ]🦖

1.8K 206 8
                                    

-یه صیاد ماهر که سلاحش رو به صیدش نشون نمیده ..

گفتن جمله مصادف شد با بالا رفتن آستین هودی جونگکوک و نمایان شدن تتوهای دستش ..
تهیونگ تک خنده ای کرد و ادامه داد ..

-بد شد که ... خط‌‌های موازی و ناشناخته‌ی انبار فرار کردن و روی دست تو پنهان شدن ..

جونگکوک با وحشتی که تمام وجودش رو فرا گرفته بود تهیونگ رو پس زد

-چی برای خودت بلغور می‌کنی حرومزاده

-اوکی ... پس انکار کردن رو ترجیح میدی

تهیونگ گفت و نیشخند زد
نگاهی به پشت سرش انداخت و با عصبانیت مشتش رو حواله صورت پسر کوچک تر کرد ..
جونگکوک از درد صورتش رو توی هم جمع کرد و دستش رو روی صورتش گذاشت ... این کارش باعث شد تتو هاش بیشتر نمایان بشه و برای تهیونگ یادآور انبار بشه ..
تهیونگ تمام تلاشش رو برای کنترل خودش میکرد چون برادرش روی سالم بودن این پسر تاکید داشت
دست هاش رو روی زانوهاش گذاشت و سعی کرد خودش رو آروم کنه ولی چیز جدیدی یادش اومد ... نماد خانواده جئون ... رابطه برادرش با خانواده جئون و در نهایت نفرتش از خانواده جئون ..

سرش رو بالا آورد و با تمسخر رو به پسر کوچک‌تر گفت

-از این همه مافیا تو این شهر لعنتی ، آخه جاسوس خانواده‌ی احمقانه‌ی جئون؟!

جونگکوک به گفتن کلمه‌ی 'احمق' بسنده کرد و قدم هاش رو به سمت تخت کشوند ..
روی تخت نشست و اروم زمزمه کرد

-نسبت به چیزی که ازت انتظار داشتم و حرفایی که در موردت شنیدم زیادی آروم و ساده لوحی ... من از افراد جئون نیستم

تهیونگ با شنیدن حرف جونگکوک گوشیش رو از توی جیب مخفی کتش بیرون کشید و شماره‌ی جیمین رو گرفت و بعد از بوق خوردن فوری دستور داد

-همین الان بیا اتاق شماره 1527

و قطع کرد ..
هیچ صدایی از جونگکوک نمیومد و با حوله ای که روی گردنش بود در حال خشک کردن موهای بلندش بود ..
ظاهری آروم و خونسرد داشت ولی از درون ترس وجودش رو خورده بود ... دوری از پدرش همچنین حسی داشت ... تنها تر از تنهایی ... اون حامی زندگیش رو از دست داده بود
دو ظاهر آروم با احساساتِ متفاوتِ ترس و خشم ..
حتی تصور بروز احساساتشون به طور همزمان باعث خاکستری شدن ابیِ آسمون و خشکیده شدن سبزی های زمین بود
بزرگترین دلیل ترسش شاید پدرش بود ... اگه به نامجون خبر میرسید که اون آدرس انبار رو داده براش خوب تموم نمیشد ..
نه برای خودش نه برای بقیه ..
هیچ مکالمه ای تا رسیدن جیمین صورت نگرفت و با رسیدن جیمین تهیونگ به خودش جرعت عصبانی شدن داد ..
به سمت پسر کوچکتر خیز برداشت و مشت های مکررش رو توی صورت اون مهمون میکرد ..
خونی شدن دهان پسر باعث دست به کار شدن جیمین شد و تهیونگ رو عقب کشید ..

𝗥𝗘𝗩𝗘𝗡𝗚𝗘 | 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞Where stories live. Discover now