Part 24 [ Condition ]🦖

1.6K 232 17
                                    

-یه بوسه تورو راضی میکنه ولی منو فقط بیشتر از اینی که هستم تحریک میکنه! ..

جونگکوک نیشخندی زد و دستش رو دلبرانه روی کمر تهیونگ کشید و بعد دستش رو روی عضو تهیونگ گذاشت و فشار داد ..

-اگه قراره تحریکت کنم با افتخار این کار رو میکنم ولی بعدش دیگه به من ربطی نداره ..

دستاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و صورت هاشون رو فاصله داد ..
اول به چشمای مرد خیره شد و بعدش به لب‌های وسوسه برانگیزش ..
صورتش رو جلو کشید و درست وقتی لب‌هاشون مماس هم بود از حرکت ایستاد و عقب کشید ..

-شب بخیر هیونگ ..

اون پسر چش بود؟ قصد داشت با این کاراش تهیونگ رو اغوا کنه یا بکشه ؟ ..
از اتاق تهیونگ خارج شد و بلافاصله خودش رو به اتاق خودش رسوند ..
ضربان قلبش روی صد بود ... اون مرد لعنتی چه بلایی سرش آورده بود ؟ ..
نفس عمیقی کشید و بعد از حموم کوتاهی بدن خستش رو به تخت خواب سپرد ..

***

-دیشب جونگکوکو کجا بردی؟ ... نکنه بچه مردمو کَردی؟ ... نه نه اگه اینجور باشه نامجون هم تورو میکنه ... نکنه خودتو نمیخوای؟

تهیونگ از رفتار دوست صمیمیش جیمین خنده‌ی کوتاه و گذرایی کرد و نگاهش رو به ساعت دور مچش داد

زود بیدار شده بود و الان باید به تمام وظایفش به عنوان رئیس خانواده کیم میرسید ..

-پس این یونگی کجا مونده دیرمون شد ..

بلافاصله بعد از جمله‌ی تهیونگ یونگی رسید و لب زد ..

-هالزی رفته بود سراغ تازه کارا و بینا از خواب بیدار شده بود ... مجبور شدم بخوابونمش بعد بیام ..

-زن زلیل بدبخت ..

جیمین با حرص گفت و زودتر از همه عمارت رو ترک کرد ..

-اول از همه کجا میریم؟ ..

-سراغ ماشین جین ..

تهیونگ با قاطعیت گفت و به سمت پارکینگ رفت ..

***

با خستگی پلک‌هاش رو از هم فاصله داد و بعدِ دقایقی کوتاه از جاش بلند شد و طبق معمول روتین صبحگاهیش رو پیش برد ..
لباس‌هاش رو با هودی مشکی و شلوار بگ ذغالی عوض کرد و موهاش رو باز گذاشت ..
مثل همیشه جذاب به نظر می‌رسید پس حرفی باقی نمیموند ..
قدم هاش رو به بیرون از اتاق کشید و خب از همین اول صبحی شانسش نمایان شد ... یه روز افتضاح که قراره با دیدن بوگوم شروع بشه تهش به کجا ختم میشه؟

-فکر کردم تو اتاق تهیونگی ..

-اوم ... خب بودم ولی صبح زود برگشتم به اتاق خودم تا لباسامو عوض کنم ..

بوگوم دستش رو بالا آورد و یقه‌ی لباس کوک رو درست کرد ..

-زمانی که با تهیونگ بودم لباسای اونو می پوشیدم ..

𝗥𝗘𝗩𝗘𝗡𝗚𝗘 | 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞Where stories live. Discover now