Part 17 [ outset ]🦖

2.2K 227 58
                                    

با توقف ماشین‌ها هر چهار نفر با ابهت مخصوص به خودشون از ماشین پیاده و با تعدادی محافظ به تونلی تاریک که محل قرار بود وارد شدن
تونل پر از آدم بود ..
معلوم بود طرف مقابلشون خیلی محافظه کاره که این همه آدم با خودش آورده ... به نظر میرسید میخواد در برابر قدرتِ نامحدود نامجون کم نیاره ..
استایلز که یکی از طرفین معامله بود با قدم‌های سنگین خودش رو به نامجون رسوند و با صدایی که معلوم بود از قصد کلفت شده دهن باز کرد و مستقیما رفت سراغ اصل مطلب ..

-دیر کردی جئون!

نامجون لبخندی زد و جوابی کوتاه داد ..

-امیدوارم آمادش کرده باشی ..

-سنگ اونجاست ..

با سر به سمت دیگه‌ی تونل اشاره کرد و با همون لحن ادامه داد ..

-ولی قبلش باید بدونم برام چی آوردی! ..

-نظرت درمورد 1 میلیون دلار چیه؟!

نامجون پیشنهاد داد و همین باعث شد جین به سرعت سرش رو به سمتش بچرخونه ... یک میلیون دلار؟ این از قیمت اسلحه‌های جین چند برابر بیشتر بود ... ولی به نظر میرسید جین از نقشه‌های نامجون بیخبره ..

-کمه! ..

مرد طمع کار با خنده‌های چندشی گفت و نزدیک تر شد ..

-میدونی این تنها چیزی نیست که قراره گیرت بیاد ... درسته؟!

نامجون با تمسخر و نیشخند گفت و با چشمای کفری به استایلز خیره شد ..

-فقط بهم نشون بده که لیاقتش رو داری! ... اون موقع هرچیزی که بخوای در اختیارته ..

نامجون بار دیگه گفت و قدم هاش رو به سمت دیگه‌ی تونل برداشت و جین و تهیونگ هم به تبعیت از اون قدم برداشتن ... جونگکوک هم که حتی از ماشین پیاده نشده بود ..
با دیدنِ چند سنگ که به زیبایی برق میزدن نیشخند روی لب نامجون جا خشک کرد ..

-اصلن؟ ..

اینبار جین حرف زد و مرد برای اثباتش گفت که به ینفر با یه جای زخم نیاز داره ..

-یکی از افرادت رو بیار اینجا ..

نامجون به یکی از افراد علامت داد که جلو بیاد و با بریدن دستش سنگ رو روی زخمش گذاشتن ..
همونجور که انتظار میرفت زخم به سرعت بهبود پیدا کرد و این نشون از اصل بودن سنگ میداد ... چشمای نامجون برقی زد و ذهنش رو به اون سنگ‌های زیبا گره زد ... با علامت جین متوجه شد اونم از معامله راضیه پس چرا باید وقت رو تلف میکرد ؟!

-خب بهتره حالا بریم سراغ بستنِ قرارداد ..

نامجون گفت و مرد با نیشخند تایید کرد ..
نامجون به یکی از افراد علامت داد تا سریعتر پول‌هارو بیارن و وقتی پول به دست استایلز رسید با چندشی خالص و ناراضی لب زد ..

𝗥𝗘𝗩𝗘𝗡𝗚𝗘 | 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞Where stories live. Discover now