Chapter 2

2.8K 441 11
                                    


جیمین دقیق نمیدونه چطوری به اینجا رسید،ولی خودش رو درحالی که تو یه کوچه تاریک،محکم به دیوار چسبیده،اونم توسط مردی که حتی اسمشم نمیدونه،پیدا میکنه.

دستای همون غریبه محکم رون‌هاش روگرفتن و قبل از اینکه جیمین بتونه چیزی بگه،لباش محکم روی لبای جیمین قرار میگیرن.غریبه رو تماشا میکنه که در حالی که میبوستش,‌چشماش رو بسته و قبل از اینکه متوجه بشه چه خبره،چشمای خودشم بسته میشن و جواب بوسه‌شو میده.

بوسه محشری نیست،ولی جیمین خودش رو اونقدر باتجربه نمیدونه که بتونه درموردش قضاوت کنه.میخواد یه چیزی بگه،شاید ازش بپرسه اسمش چیه،ولی زبون غریبه یه دفعه روی لب پایینش قرار میگیره و با دندوناش لبش رو گاز میگیره.

همه افکار جیمین از بین میرن و دهنش رو باز میکنه تا نفس بکشه و قبل از اینکه متوجه بشه،زبون داغ و مرطوبش داره توی دهنش میچرخه،خشن تر از چیزی که بهش عادت داره.

بدنش از روی غریزه عمل میکنه و انگشتاش رو بالا میاره و باهاشون،ژاکت چرم غریبه رو میگیره و بدنش رو به طرف خودش میکشه.جیمین،یکم سرش رو کج میکنه و غریبه،بیشتر به طرف دیوار هلش میده، و جیمین با احتیاط زبونش رو با زبون خودش لمس میکنه.

لبخند غریبه رو در حال بوسیدنش،حس میکنه و زبوناشون برای غلبه بر همدیگه،باهم میجنگن و فکر میکنه زبون غریبه مزه کوکا میده.وقتی غریبه با زبونش سقف دهن جیمین رو میلیسه،کنترلش رو از دست میده.بدون اینکه خجالت بکشه،خیلی بلندتر از چیزی که قصدش رو داره،ناله میکنه.

غریبه بوسه‌شون رو متوقف میکنه و کمترین مقدار ممکن از جیمین فاصله میگیره تا بهش نگاه کنه.جیمین چشماش رو باز میکنه و بهش زل میزنه.مرد پوزخند میزنه و میخنده و به دوتاشون فرصت نفس کشیدن میده و بعد،دوباره با لب هاش به لبای جیمین حمله میکنه و از اینکه دهنش هنوز بازه استفاده میکنه و زبونش رو وارد دهنش میکنه.

جیمین لبخند کمرنگی میزنه و حواسش روبه زبوناشون که برای بار دوم باهم میجنگن،جمع میکنه.دستاش رو از ژاکت چرمی مرد،دور گردنش میبره و پایین موهای غریبه رو میکشه.مرده هم دستاش رو از روی رون های جیمین برمیداره و زیر لباسش میبره.

وقتی لبه لباسش یکم بالا میره،هوای سرد به پوستش میخوره،ولی دستای غریبه باعث میشن باد شبانه رو کاملا فراموش کنه.حس میکنه داره سخت میشه و دستای گرم،آروم و آزار دهنده روی شکمش حرکت میکنن و دوباره در حالی که دارن همو میبوسن،ناله میکنه و به خاطر صداهای خودش،سرخ میشه.

"لعنتی."مرده،وقتی دستاش به عضلات جیمین میرسن،بوسه رو متوقف میکنه و زمزمه میکنه."با اون سوییشرتی که پوشیده بودی،نمیشد حدس زد."

این طولانی ترین جمله ایه که جیمین در طول شب‌ازش شنیده و حس میکنه دلش میخواد اون صدای هیپنوتیزم کننده بم رو بیشتر بشنوه.بیخیال این نیازش میشه و لبخند میزنه.از عکس العملی که غریبه بهش نشون داده،خوشحاله.

Out Of My System | Yoonmin | Persian TranslationWhere stories live. Discover now