Ep22

201 16 0
                                    

قسمت بیست و دوم

خیلی طول نکشید تا به منطقه ی حفاظت شده ی حیوانات های آسیب دیده برسن. فضایی که وسط جنگل ساخته شده بود تا از سمور های آبی، طوطی و درنا هایی که تو آتیش سوزی آسیب دیده بودن، مراقبت کنن، خیلی بزرگ بود.

هر 4 نفر لباس های پارچه ای سفیدی پوشیدن و چانیول و بکهیون که میخواستن وارد قسمت پرنده ها بشن، کلاه های حصیری روی سرشون گذاشتن چون زن مهربونی که قرار بود همراهی شون کنه، گفته بود ممکنه طوطی ها و درنا ها دوست داشته باشن روی بدنشون بشینن و بهتره که با آمادگی کامل وارد اون پارک جنگلی محافظت شده بشن.

تعداد آدم هایی که توی قسمت ورودی بودن کم نبود. انگار خیلی ها درباره ی اون پارک جنگلی شنیده بودن و همراه خانواده‌ هاشون برای بازدید اومده بودن.

چانیول اول از همه و با ذوق وارد قسمت طوطی ها شد و پشت سرش بکهیون داخل رفت. همینکه زن راهنما ظرف فلزی مخلوط دونه های برنج، گندم و لوبیا سبز بود رو به چانیول داد، پسرقد بلند از هجوم ناگهانی اون تعداد پرنده به سمت خودش، شوکه شد. لوهانی که بیرون ایستاده بود جیغ خفه ای کشید و گفت

-سهونی من میترسم.

سهون خندید و با صدای آروم گفت

-راستشو بخوای لوهان، سهونی هم می‌ترسه!

لوهان با تعجب به سهون خیره شد و سهون شونه بالا انداخت.

-ترسناکه خب. هم بزرگن هم زیاد.

بکهیون نگاهی به اون زوج ترسو که دست همدیگه رو محکم گرفته بودن و رها نمیکردن، انداخت و بی اختیار خندید. می‌دونست برادرش هم دل خوشی از حیوونا نداره و قبلا با خریدن یه گربه برای لوهان به اندازه ی کافی ناپرهیزی کرده. نگاهش رو از اون دوتا گرفت و جلو رفت.

با کمک زن راهنما، کنار چانیول ایستاد و نیمی از طوطی ها به سمتش رفتن و روی شونه و سرش نشستن.

-واو چقدر سنگینن...

بکهیون گفت و چانیول تایید کرد

-آره. اگر دوتا دیگه روی سرم بشینن، فک کنم دیسک گردنم بزنه بیرون!

بکهیون با دیدن 4 طوطی که کاملا مسالمت آمیز روی سر چانیول نشسته بودن، خندید و غذا رو از زن همراهشون گرفت. طوطی ها مقصد بعدی شون رو دست های بکهیون انتخاب کردن و خیلی زود مشغول خوردن شدن.

لوهان با دیدن طوطی هایی که روی دست بکهیون نشسته بودن و بکهیون با ذوق بهشون نگاه می‌کرد، خودشو به سهون چسبوند.

-بکهیونی خیلی شجاعه.

-لوهان هیونگگگگ بیا با من بریم پیش همی...

چانگمین به سمت لوهان دوید و دستش رو گرفت و کشید. لوهان که از اون مکان خیلی خوشش نیومده بود، پشت سر چانگمین رفت و سهون هم پشت سرشون راه افتاد. چانگمین، لوهان رو به سمت منطقه ای که سمور های آبی نگه داری میشدن، برد و با ذوق به اون حیوون های بلوطی رنگ که مشغول غذا خوردن بودن خیره شد.

Archangelic Where stories live. Discover now