part 9

212 64 325
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

(خب، آب قند، دستمال کاغذی، هرچی فکر میکنید لازمه آماده کنید. دایره لغات فحشاتونم تقویت کنید.😉)

هردوشون انقدر خسته بودن که زمان شام خیلی آروم سپری شد. موبایل ژان بی وقفه زنگ میخورد ولی ژان توجهی بهش نداشت، تا وقتی که آخرای شام، شماره وکیل پدرش روی گوشیش نقش بست‌. نگرانی عجیبی توی وجودش سرازیر شد و سریع تماس رو جواب داد.

+ جناب هونگ؟

هونگ: شیائو جوان شما کجایید آخه؟ چرا تماس هاتون رو جواب نمیدید؟

+ چه اتفاقی افتاده؟

هونگ: باید بیاید اداره پلیس موقعیت خیلی بدی پیش اومده...خواهش میکنم خودتونو برسونید

+ اخه چیشده؟؟

هونگ: بیاید من بهتون میگم...فقط سریع...ادرس رو میفرستم براتون

ژان به قدری آشفته و نگران شده بود که فقط با گفتن جمله *من باید برم* رستوران رو ترک کنه و متوجه نشه که ییبو حتی از سرجاش هم تکون نخورده.

سریع آژانس گرفت و خودش رو به اداره پلیسی که وکیل هونگ گفته بود رسوند. به سرعت از ماشین پیاده شد و به طرف اداره دوید ولی وقتی مانع ورودش شدن. ناچار شد باز با وکیل هونگ تماس بگیره.

وقتی وکیل اومد بلاخره اجازه دادن وارد بشه.

+ چیشده اقای هونگ؟ من دارم سکته میکنم

هونگ: امروز بعد ازظهر کلی مامور ریختن توی شرکت و حکم تفتیش داشتن. میگفتن پدرت متهم به کلاهبرداری و پولشوییه و مدارکی هم براش داشتن

+ چی؟ من...منظورتون چیه؟

هونگ: ما داریم از اون موقع باهاتون تماس میگیریم اخه شما کجایید؟

+ من.....من...

هونگ: الان اینا مهم نیست.....مدارکی که دارن خیلی محکم و غیرقابل رده

+ یعنی چی؟؟؟ یعنی کاری از دستتون برنمیاد؟ میخواید بذارید پدرم بیگناه مجازات بشه؟

هونگ: شیائو جوان.....

چهره ژان رفته رفته غمگین و پر از درد میشد.

+ بیگناه...نیست...نه؟

با پایین افتادن سر وکیل خیلی راحت جوابش رو گرفت.

+ میشه...میشه ببینمش؟

هونگ: هماهنگ میکنم

خیلی طول نکشید تا وکیل هونگ اومد و گفت میتونه پدرش رو ببینه. با قدم هایی سست وارد اتاق بازجویی شد و رو به روی پدرش نشست.

شیائو: ژان

+ حقیقت داره؟

صداش ضعیف و گرفته بود.

Need For SpeedOn viuen les histories. Descobreix ara