Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou télécharger une autre image.
- Heal - Tom Odell
"لعنتي هاي عوضي" زير لب زمزمه كردم اما اراده ام اونقدرها هم براي آروم نگه داشتن اعصابم قوي نبود كه توش موفق بشم پس بلافاصله با پا به ميله هاي فلزي كوبيدمو صدام رو توي سرم انداختم:"شما لعنتي ها حرف هاي يه اشغال رو باور ميكنيد و من رو انداختيد اين تو؟"
با عصبانيت نيشخند زدمو ادامه دادم:"من ميتونم تو يه دقيقه تك تكتون رو بخرمو آزاد كنم بدبخت ها! اونوقت من رو به خاطر شكايت يه حرومزاده ي متجاوز ميندازيد زندان؟حقش بود! حقش بود كه استخون هام رو توي صورتش خرد كنم! حقش بود طوري بزنمش كه ديگه نتونه از جاش بلند بشه! حقش بود دماغش رو بشكنم! ميفهمين؟"
از فرياد هاي بلندي كه زده بودم به سرفه افتادم،مطمئنن صورتم سرخ شده بود اما اين آخرين چيزي بود كه بهش اهميت ميدادم!
از خشمي كه به جونم افتاده بود ميلرزيدم.دست هاي خونيم رو روي شلوار جين روشنم كشيدمو چشم هام رو بستم:"آيش فاك به همتون! منو از اين جهنم نجات بديد"
سعي كردم نفس عميقي بكشم اما با دوباره به ياد آوردن صحنه اي كه چند دقيقه پيش اتفاق افتاده بود كنترل خودم رو از دست دادمو ميله ي زندان رو بين مشت هام فشردمو باعث باز شدن زخم هاي تازه ي روي بند انگشت هام شدم!
VOUS LISEZ
The dark road by my side
Fanfictionكيم سوكجين :"هيچوقت با درونم همراه نبودم.هميشه يك قدم عقب تر يا جلوتر راه ميرفتم.به فريادهاي توي سرم بي توجهي نميكردم اما كاري براشون انجام نميدادم.گناه هاي زيادي كردم كه هيچوقت قرار نيست بابتشون خودم رو ببخشم.من با تمام اين افكار به زندگيم ادامه مي...
