part 4

654 37 18
                                    


گردابی جونگکوک رو به درون خودش کشیده بود که هدفی جز بلعیدن روشنایی و طلوع تاریکی نداشت

هرگز چیزی جز آرامش توی زندگیش طلب نمیکرد اما فقط دردسر و مصیبت ها بدون هیچ هشداری به سمتش هجوم میاوردن و در نهایت اون تسلیم سرنوشتش میشد

نمیدونست چند ساعت گذشته اما پلک هاش به محض باز شدن با تاریکی مطلق روبرو شدن و درد شدیدی که توی تنش پیچید، باعث شد تا فریاد بلندی بکشه و به پهلو بچرخه و درست توی همون لحظه بود که متوجه بسته بودن جفت دستاش از سمت عقب شد

جونگکوک: فاک

لبش رو محکم گاز گرفت و درحالی که گیج و سردرگم شده بود، بدون فکر فریاد کشید

جونگکوک: کسی صدامو میشنوه؟؟؟ کی اینجاست؟؟؟ شما لعنتیا از جونم چی میخواین؟؟؟؟

اونقدر درد داشت که اشک توی چشماش جمع بشه اما دستی نداشت که محل دقیق درد رو با لمس پیدا کنه

بدون کلامی حرف، به دست افرادی ناشناس اسیر شد اما حالا طوری یه گوشه ی دنیا در تنهایی به حال خودش رها شده بود که انگار اصلا وجودش تاثیری توی سرنوشت هیچ کس نداره

دردِ نامرئی بودن، حتی تلخ تر از انگ شوم بودنه که به محض تولد روی جونگکوک قرار داده شده بود

جونگکوک: تنها جرمم، متولد شدن توی دنیایی بود که از اول منو نمیخواست! من اونقدر اشتباهی و اضافیم که حتی خانوادم منو نخواد... حداقل شما باور کنید که منو اشتباه گرفتین! اجازه ندین تا اینجا هم فقط یه آدم اشتباهی باشم...

طوری با غصه و از اعماق وجودش فریاد میکشید که بالاخره موفق به دیدن نوری بشه که به محض باز شدن در ورودی، راهی به درون اتاق پیدا کرده بود و حضور موجود زنده ای که جونگکوک رو به واقعیت برگردوند

واقعیتی که بهش گوشزد میکرد که نباید از حضور اون فرد خوشحال باشه چون اون کسی جز یه گروگان گیر لعنتی نیست!

جونگکوک: تو کی هستی؟

صدای پوزخند تحقیر آمیزی که توی فضا پیچید، به حال بد جونگکوک اضافه کرد

+یه شعله ی خاموش که تو روشنش کردی و حالا آمادست تا تو رو بسوزونه!

ابهت صدای ناآشنایی که به تن جونگکوک رعشه انداخت و باعث شد تا سکوت رو به دفاع از خطای ناکرده اش، ترجیح بده!

مرد غریبه کف پاش رو به زمین کوبید و تمام چراغ های اتاق به فرمانش روشن شدن

جونگکوک اونقدر به فضای تاریک عادت کرده بود که چشماش رو به محض لمس روشنایی، ببنده و پس از دقایقی باز کنه تا با مردی روبرو بشه که جزئی از تاریکی اتاق بود!

چشمای عمیق و پوست نسبتا چروک افتاده ای که صورت آشنایی رو به یادش میاوردن

موهای سفید یکدست و پرپشتش که به سمت بالا حالت گرفته بودن و استایل رسمی و مشکی که ذهن جونگکوک رو عمیقا درگیر میکرد

Go Master / KookV Where stories live. Discover now