part 9

390 37 24
                                    


بعضی احساسات مثل یه لک روی شیشه قلبت باقی میمونن و با هیچ محلولی پاک نمیشن

چون تو در حین پاک کردن تمام کثافت هایی که روی دلت سنگینی کرده، از عمد دستمالو روی اون یه تیکه نمیکشی و فقط با یه لبخند عریض از کنارش رد میشی

این حس حتی پس از خروج از اتاق جونگکوک هم تهیونگ رو برای یک لحظه رها نمیکرد

گرمای بدن جونگکوک و حس متفاوتی که به دنبال داشت رو گوشه قلبش زندانی کرد و با حفظ همون لبخند درخشان از راهرو رد شد و مستقیما به سمت اتاق پدرش رفت تا اعتراف کنه!

گناهش رو به خوبی میدونست

حتی متوجه بود که قرار چه بهای سنگینی بابت جسارتش پرداخت کنه

اما باید نقاب از چهره مینداخت و با سری که پایین افتاده، حقیقت رو به زبون میاورد تا این نفرت ناتمامی که بین پدرش و جونگکوک گره خورده بود رو از بین ببره

شاید بخاطر دروغی که به زبون آورده و فریبی که به دنبال داشته، توسط پدرش تنبیه میشد و مجازات سختی انتظارش رو میکشید اما حداقل میتونست ننگ تجاوز رو از پیشونی جونگکوک پاک کنه و بالاخره در آرامش کنارش قرار بگیره

مقابل در بزرگی که مسلما به حاکم عمارت تعلق داشت با جسارت ایستاد

تهیونگ: پدر؟

تقه ای به در کوبید و دستی به پیراهن مشکیش کشید تا از مرتب بودنش مطمئن بشه

بادیگارد: رئیس حضور ندارن قربان

تهیونگ با تعجب به سمت دو بادیگاردی برگشت که پشت سرش قدعلم کرده بودند

گرچه باید از قبل میدونست که پدرش داخل عمارت نیست چون بادیگاردهای اطراف اتاقش به نصف تعداد، کاهش پیدا کرده بودند

تهیونگ: کجا رفتن؟

بادیگارد هیکلی دستاش رو به پشت کمرش منتقل کرد و محترمانه گفت:

بادیگارد: برای عقد یه قرارداد کاری عازم توکیو هستند

تهیونگ سری به نشونه فهمیدن تکون داد و سپس هر دو بادیگارد رو کنار زد تا رد بشه

تهیونگ: لعنتی

با حرص به کف دستش کوبید و نفسش رو با صدا بیرون داد

تهیونگ: هیچ وقت منو از برنامه هاش مطلع نمیکنه

آهی کشید و مسیری که رفته بود رو به قصد دوباره دیدن جونگکوک برگشت

تهیونگ: باورم نمیشه

برای اولین بار بود که تا این حد از نبود پدرش غمگین شده چون حضورش توی این موقعیت برای تهیونگ ضروری بود

حالا که جرئت این کار رو به واسطه شجاعتی بدست آورد که جونگکوک بهش تزریق کرده بود، پدرش حضور نداشت تا شاهد بلوغش باشه!

Go Master / KookV Where stories live. Discover now