الفا اخمی کرد
:«منظورت چیه؟»
امگا سریع خودش رو جمع کرد اشک تو چشماش جمع شده بود
لباسش محکم تو دستش گرفته بود
:«من نمیخوام الان سکس داشته باشم»
آلفا هومی گفت
:«پس جفت میخوای چیکار؟؟»
باورش نمیشد آلفا جفت رو فقط برای رفع نیاز جنسیش ببینه
:«نمیدونم ولی الان من آماده نیستمــ.. ـ»
جونگکوک:«امروز خیلی اتفاقا افتاده دیگه نمیتونم»
بدون اینکه چیزی بگه از اتاق رفت بیرون
و از خونه خارج شد و محکم در رو بست که باعث جونگکوک از شوک بالا بپره
لحظه ای ترسید نکنه نباید ردش میکرد اون آلفای خون خالص قطعا میتونه روزگارش رو سیاه کنه
گوشیش رو برداشت و شروع به سرچ کرد
"آلفای خون خالص"
طبق چیزی که اینجا نوشته بود
سه خانواده خون خالص داریم
خانواده پارک
خانواده اوه
و خانواده کیم
اجداد این سه خانواده از اولین آلفاهای بوجود اومده بودن و تقریبا تمام اعضای خانواده الفا هستن
امگای که به مدت سه ماه در خونه خانواده پارک کار کرده بود نوشته بود
'فقط خداروشکر میکنم از اون جهنم اومدم بیرون اعضای اون خانواده هیچ احترامی برای امگاها ندارن و فقط وسیله برای رفع نیاز جنسیشون استفاده میکنن یادمه پسر بزرگ خانواده به قول خودشون جانشین پارک جیمین جلوی همه امگا رو بفاک داد اون اصلا حیا سرش نمیشه و میتونم بهتون بگم پسر بزرگ خانواده کیم که فک میکنم آتش نشانه از اون بدترهــــ..»
کلمات نهایش لرزه به جونش انداخت
:«اون از امگاها متنفره حتی شنیدم جفت قبلیش رو خودش کشته»
:«خدای من»
گوشی از دست افتاد و شروع به گریه کردن کرد
:«بخاطر همین انقدر اصرار داشت اون میخواد من رو بکشه»
همون لحظه صدای باز شدن در اومد و تهیونگ اومد تو
جونگکوک سریع پا شد و خواست بره تو کمد قایم بشه که
"احمق مگه دزدی؟ توی لعنتی جفتشی»
صداش کرد
:«امگا»
لرزید نه نه نمیخواست بره پیشش ولی بهتر بود عصبانیش نکنه
پس سریع خودش رو به تهیونگ رسوند
:«بله؟»
غذا رو روی میز گذاشت
:«غذا گرفتم باهم بخوریم»
تعظیمی کرد
:«ممنونم»
نمیخواست اون رو اذیت کنه اگه مردای آلفا میفهمیدن امگایی از طرف آلفاش رد شده فرصت رو غنیمت میشمردن و یه جا تنهایی گیرش میوردن و تا لحظه مرگ بهش تجاوز میکردن
این رو نمیخواست از طرفی نمیخواست به دست آلفاش کشته بشه پیش خانوادشم نمیتونست بره چون قطعا اون آلفا خانوادش رو از بین میبرد
YOU ARE READING
الفا بی احساس من
Humorجونگکوک یه بتای مهربون میخواست ولی نیمه گمشدش الفایی خشن و با مشکل کنترل خشم بود "اهان ولی این درک احساسات چی هست؟"
