1

5K 508 121
                                    

حس کردن گلبرگای لطیف گلهای بابونه زیر انگشتاش ،قلبشو مثل همیشه لرزوند. نفس عمیقی کشید و دسته گل کوچیکشو زیر دماغش گرفت تا عطر مست کننده اون گلهای شگفت انگیز تمام وجودشو پر کنه.


_ گفته بودم چقدر بابونه دوست دارم تهیونگ؟

تهیونگ دست از کارش کشید و به طرف دوست خوشحالش چرخید تا بهش یادآوری کنه هر دفعه میان اینجا این جمله رو دوباره میگه:(( چرا حافظه ات انقدر بدکار میکنه جیمین؟ بر خلاف دستات از کله ات اصلا بلد نیستی استفاده کنی .))

جیمین با صدای بلند خندید و صورتشو بیشتر بین دسته گل بابونه اش فرو برد. دشت تو سکوت آرامش بخشی فرو رفته بود و تنها چیزی که به گوش می رسید ، صدای برخورد ساقه های نی به هم در اثر باد بود. تهیونگ آخرین تراشه های نازک چوب رو هم از ساقه نی تو دستش با چاقوی جیبیش جدا کرد و محصول نهاییو به طرف جیمین گرفت:(( اولین آهنگی که با یه فلوت زده میشه بهش روح میده . بیا ،روح این یکی واسه تو.))

جیمین چندثانیه به فلوت تهیونگ که مثل همیشه در ماهرانه ترین شکل خودش تراشیده شده بود نگاه کرد و لبخند بی اختیاری روی لباش شکل گرفت . انگشتاش آروم دور ساقه توخالی خزیدند و چند ثانیه بعد صدای گوش نواز و لطیفی از بین لباش به کمک فلوت خارج شد.

تهیونگ راضی از صدایی که به گوشش می رسید دستاشو روی زمین تکیه گاه بدنش کرد و سرشو عقب برد تا همراه ِنوازش گوشاش با اون صدای دلنشین ، نسیم ملایم بهاری صورتشو لمس کنه . زمان آرامش زودتر از اونی که دوتا پسر جوون بتونن به اندازه کافی ازش بهره ببرن تموم شد و آفتاب از رمق افتاده ای که دیگه درحال غروب بود اینو بهشون یادآوری کرد.

تهیونگ آهی کشید و سرشو روی پای جیمین که حالا دست از فلوت زدن برداشته بود و دسته گل تو دستشو مرتب میکرد گذاشت. بدنشو به چمنای خشک و اما خنک زیرش سپرد و سرشو چرخوند تا دید بهتری به جیمین داشته باشه. باریکه ای از نور بیجون آفتاب نزدیک غروب صورت جیمینو روشن کرده بود و چشماش از همیشه درخشان تر دیده میشد.

_ جیمین .

تهیونگ درحالی که مشغول گاز زدن یه ساقه بابونه بود صداش زد و وقتی نگاه منتظر اونو روی خودش دید ، با لحن تحسین آمیزی گفت:(( خیلی خوشگلی . اگه دختر بودی حتما انتخابت میکردم.))

صدای خنده جیمین سکوت دشتو شکست :(( خب چی باعث شد فکر کنی من حاضر میشدم باهات ازدواج کنم؟)) تهیونگ شونه بالا انداخت و ساقه بابونه رو از بین دندوناش بیرون آورد:(( هیچ دختری نمی تونه جذابیت کیم تهیونگو رد کنه .))

ضربه نسبتا محکمی که روی گونه اش فرود اومد ،اجازه نداد بیشتر از این به خودش افتخار کنه . دستشو روی صورتش گذاشت و غر زد:(( یاا. واسه چی میزنی؟ ازت تعریف کردم ‌.))

after sunset [yoonmin]Where stories live. Discover now