2

2K 420 50
                                    

با ورود به محوطه عمارت امپراطور هر دو کاملا متوجه فضای غیر عادی و متشنج اونجا شدن . جیمین شمشیرشو محکم تر تو دستش گرفت و به سمت ندیمه ها و طبیبی که پشت در عمارت اصلی ایستاده بودن رفت .

_ چی شده؟

ندیمه مخصوص امپراطور با شنیدن صدای جیمین به طرفش چرخید و تعظیم کرد.

_ آه خدارو شکر که شما رسیدید . امپراطور باز کنترلشونو از دست دادن . اجازه ورود به هیچ کس نمیدن. لطفا یه کاری کنید.

تهیونگ که پشت سر جیمین اومده بود ،آهی کشید و زیر لب گفت:(( دوباره.)) رفتارای خشن و عصبی امپراطور که هیچ کنترلی روشون نداشت اصلا تازگی نداشت. از زمانی که برای نشستن روی تخت عموی جوونشو بوسیله یه سم قوی، با بی رحمی از سر راهش کنار زد ، کاملا تبدیل به آدم دیگه ای شده بود و پنج سال بود که همه به امپراطور بی رحم جدیدشون عادت کرده بودن .

اما فعالیت های مشکوک اخیر ،تو مرزها و زمزمه هایی که می گفت امپراطور لایق جایگاهش نیست ، اوضاع روحی اونو از همیشه بدتر کرده بود و وضعیت داشت کم کم نگران کننده میشد . جیمین بارها وقتی از کنار وزرا رد میشد پچ پچای آرومشون مبنی بر اینکه کشور با پادشاهی که تعادل روحی نداره به جایی نمیرسه و لازمه که درباره ازلش صحبت کنن رو میشنید .

_ من باهاشون حرف میزنم.

جیمین به آرومی گفت و سینی حاوی گیاهای درمانی و پارچه سفیدو از دست یکی از ندیمه ها گرفت . حدس زدن اینکه احتمالا امپراطور موقع تخلیه اعصاب نا آرومش چیزیو شکسته باشه و اینکار بهش آسیب رسونده ، اصلا  کار سختی نبود.

سرشو جلوی در برد و با لحن نسبتا محکمی گفت:(( منم عالیجناب . لطفا اجازه بدید بیام داخل.)) مثل همیشه در این عمارت وقتی امپراطور نا آروم بود ، فقط به روی جیمین باز میشد و این دفعه هم استثنا نبود. صدای گرفته مین یونگی بلند شد:(( بیا تو.)) تهیونگ مضطرب لباشو به هم فشار داد. اون هیچ وقت از اینکه جیمین بعد از حمله های عصبی امپراطور ، انقدر نزدیک اون بمونه خوشش نمیومد و احساس ناامنی میکرد. چه تضمینی وجود داشت کسی که برای کشتن آدما احتیاجی به دلیل نمیدید و فقط برای آروم کردن خودش دست به قتل میزد ، درباره جیمین استثنا قائل بشه؟

تمام مدتی که جیمین برای آروم کردن امپراطور توی عمارت میموند، تهیونگ مضطرب درحالی که شمشیرشو محکم بین انگشتاش میفشرد با آمادگی کامل پشت در منتظر کوچکترین صدای نشون دهنده درگیری میموند تا درصورت لزوم بی توجه به جایگاه و وظیفه اصلیش برای کمک به دوستش جلوی امپراطور بایسته .

می دونست جیمین زیادی به امپراطور اعتماد داره و دربرابرش کاملا بی دفاعه . علت اعتماد و عدم ترس جیمین نسبت به امپراطور به دلیل تجربه کردن چیزی بود که افراد کمی دیده بودنش و همون عده کم هم با گذشت زمان ،چهره مهربون و همیشه لبخند به لب شاهزاده مین رو طی سالها فراموش کردن . هفت سال پیش ، وقتی مین یونگی فقط فرزند سوم امپراطور  بود و شخصیتی کاملا متفاوت از فرد ترسناک الان داشت ، جیمین به عنوان محافظ شخصی اون انتخاب شد و میشد گفت اونا بیشتر دوتا دوست بودن تا شاهزاده و محافظش .

after sunset [yoonmin]Where stories live. Discover now