♬6♬

750 160 63
                                    

+جین تروخدا بذار یکم دیگه بخوابم...

عاجزانه خطاب به جینی که واسه بیدار کردنم از هیچ کاری دریغ نمیکرد گفتم و پشتمو بهش کردم

-نامجونننننن پاشو جیمین پشته دره!!!

شنیدن اسم جیمین کافی بود تا وحشت زده چشمامو باز کنم و درست عین جن زده ها مقابل جین بشینم.

+ک..کی؟

یک ثانیه از حرفم نگذشته بود که صدای زنگ و همراه با اون ضربه هایی که به در میخورد بلند شد.

بهت زده تو چشمای نگران جین نگاه کردم.

+جیمینه؟

کوتاه سری تکون داد و اروم لب زد.

-جیمینه...

آشفته به سمت در دویدم و بدون اینکه نگاهی به سر و وضع داغونم تو آیینه بندازم درو باز کردم.

/هیونگ...

ناباورانه شروع کردم به برانداز کردن پسر کوچیک تر.

موهایی با رنگای شاد،چشمای امیدوار و لبخند هایی که در اوج بدبختی هم میتونستی ازشون روحیه بگیری.
این توصیفات همون چیز هایی بودن که انتظار داشتم به محض باز کردن در باهاشون مواجه بشم
ولی حالا ...

+ت..تو جیمینی؟

بی اراده پرسیدم و لبخند تلخی زد.

/خیلی چیزا تغییر کرده هیونگ... درست مثل تویی که معلومه تا این وقت ظهر خواب بودی...

با حرفی که زد سرمو پایین انداختم و خودمو کنار کشیدم

+بیا تو

تشکری زیر لب کرد و وارد شد.

+میشه یکم همینجا صبر کنی؟ الان برمیگردم...

خطاب به جیمین که رو مبل نشسته بود گفتم و بی توجه به نگاه های خیره ی جین سمت اتاق رفتم تا از اون سر و وضع داغون و نامرتب خودمو نجات بدم.

سریع لباسام رو عوض کردم و دوباره به سمت هال قدم برداشتم.

رو به روی جیمین نشستم و جین هم با مقدار کمی فاصله کنار جیمین نشست.

با دیدن موقعیتمون پوزخندی رو لبام شکل گرفت.

″درست عین خونه هوسوک...
یعنی چند مرتبه دیگه باید تو یه همچین وضعیتی قرار بگیریم؟″

/هوسوک هیونگ یه چیزایی میگفت...

از افکارم بیرون پریدم و نگاهمو رو جیمین ثابت کردم.

/راجب دو سالی که نبودی...
راجب لحظات سختی که داشتی...
راجب اینکه دوباره برگشتی...
و راجب جین هیونگ...

با دیدن اوضاع پسر درمونده رو به روم اخم ظریفی رو پیشونیم شکل گرفت.

هوسوک ، جیمین و تا حدودی شاید بشه گفت جانگ کوک کسایی بودن که اطمینان داشتم منو درک میکنن .
ولی چیشد؟هوسوکی که همیشه لبخند رو روی لبمون میاورد به بدترین شکل ممکن درست جلوی چشمای من زده بود زیر گریه... فرشته بی تی اس... از فرشتمون چی مونده؟ فرشته مهربونی که حالا با هر کلمه ای که به زبون میاورد درد و خشمی رو به جونت مینداخت...

♪...𝐍𝐨 𝐌𝐨𝐫𝐞 𝐁𝐓𝐒...♪Where stories live. Discover now