♬16♬

659 144 29
                                    

با تمام وجود پسر کوچیک تر رو تو بغلم میفشردم تا شاید بتونم مقداری رفتار زننده چند دقیقه پیشم رو جبران کنم .

بعد از اینکه متوجه شدم نفسای کوک آروم و با ریتم منظمی در جریانه لبخند تلخی زدم.

+متاسفم...

نمیدونم چرا... نمیدونم چه کسی در چه روزی این طلسم نفرین شده رو با سرنوشت نفرین شده تر از خودش پیوند زده بود...

در هر جا و در هر شرایطی اطرافیانم انتظار داشتن درکشون کنم...
سکوت کنم و بذارم هرچی میخوان بگن
حق اعتراض؟ نه... به هیچ عنوان...
حتی اگه تو رومم نگاه کنن و بگن قاتل جین منم؛ نباید دم بزنم... نباید شکایت کنم... فقط باید بایستمو منتظر باشم تا به بدترین شکل ممکن گناه ناکرده ای که به گردنم انداخته بودن رو شاخ و برگ بدن ...

مثل همین الان که تهیونگ با اطمینان پیدا کردن از حال کوک عصبانیت جایگزین نگرانیه چند لحظه پیشش شده بود و به دنبال فردی برای خالی کردن خودش میگشت...

و چه کسی بهتر از کیم نامجون؟

×کو؟ کجاست؟

گام های بلندی برداشت و با حرص به سمتی که تا چند دقیقه پیش رو به روی جین قرار گرفته بودم رفت.

×زود باش لعنتی بهم بگو کجاست!

دیوانه وار دستاشو تو هوا انگار که به دنبال چیزی باشه تکون میداد.

×عوضی بگو کجاست!!

با فشردن دستام سعی کردم خودم رو کنترل کنم و جلوی هر واکنش پرخاشگرانه ای رو بگیرم.

همونطور که با حرص هوای اطراف رو کنار میزد قدم های خودشو به سمت جایی که جین ایستاده بود برداشت.

×بیا بهم نشون بده اون کسی رو که بخاطرش داشتی اونطور روانی بازی در میاوردی...
بیا اون آدم مرده رو به من نشون بده!

حالا به فاصله چند سانت رو به روی جین قرار داشت و جین با دیدن دستی که تا لحظه ای دیگه سمتش میومد چشماشو بست و ترسیده یک قدم به عقب برداشت...

با دیدن چهره نا امیدی که در تمام این سال ها برای اولین بار باهاش مواجه شده بودم
بیش از اون نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و با برداشتن چند گام بلند خودمو به تهیونگ رسوندم و با کشیدن یقش از پشت اون رو با  شدت به عقب هل دادم که باعث شد روی زمین بیوفته.

مدتی طول کشید تا از شوک اتفاق بیرون بیاد .

حقش بود بابت عوضی بازیاش و ترسوندن جین تا جایی که صورت خوشگل و جذابش خورد و خاکشیر میشد مشتامو نثارش میکردم!

اما کی به من این حقو میداد...

نگاه خشمگینم رو به سمت تهیونگ گرفتم.

جونگ کوک با چند قدم کوتاه خودشو به تهیونگ رسوند و کمکش کرد سرپا بایسته .

سرمو کمی کج کردم تا نیم نگاهی به پسر غمزده پشت سرم بندازم.

♪...𝐍𝐨 𝐌𝐨𝐫𝐞 𝐁𝐓𝐒...♪Where stories live. Discover now