♩21♩

598 132 55
                                    

نگاهی به ساختمون بلند رو به روش انداخت و بدون هیچ تردیدی وارد شد.

لبخندی از دیدن محوطه که بعد از دوسال حتی ذره ای هم تغییر نکرده بود رو لباش نقش بست .

بدون جلب توجه سرشو پایین انداخت و یه راست به طبقه بالا رفت.

رو به روی در طوسی رنگ ایستاد و بعد از زدن تقه ای وارد شد.

٭بعد از دوسال...

اولین جمله مرد یاداوره این سال های نحس بود .

بعد از سلام و تعظیم نود درجه ای به نشانه احترام به مردی که درست مثل یک پدر در تمام این سالها همراهش بود رو صندلی نشست .

معلومه که اینطور نشد !

این پیر دیگه کیم نامجون سابق نبود..
اون الان به اندازه تمام روز های یه زندگیه شاد از کل دنیا طلبکار بود
حتی از این آدم...

+واسه زدن حرف از قدیم مدیما اینجا نیومدم.

بنگ شی هیوک لبخند تلخی زد و بعد از دور زدن میز با چند قدم فاصله رو به روی نامجون ایستاد .

+خبر داری مگه نه؟

٭شایعه کامبکتون؟

نامجون با شنیدن این حرف اخمی کرد و دستاشو مقابل سینش تو هم فرو برد .

+اون شایعه نیست.

با دیدن واکنش نامجوم لبخند تلخی زد .

٭پس هنوز برات مهمه ...

+برای من نه .

٭واقعا میخواین این کار رو بکنید؟
دبیو؟ این چیزیه که بهش میگید؟

+اره و اینبار نمیذارم کسی بهمون صدمه بزنه!

بنگ شی هیوک به محض نشستن رو نزدیک ترین صندلی سوالشو پرسید .

٭منظورت چیه؟

+چطور میتونی با تمام بدی هایی که در حق ما انجام دادی انقدر راحت رو صندلی لم بدی؟

با شنیدن ابن حرف رنگ از صورت مرد پرید.

٭پس میدونی ...

+توئه پست فطرت قتل جین رو لا پوشونی کردی!
تو به همه گفتی اون خودکشی کرد!
تو گذاشتی قاتل جین دو سالِ تمام زندگی کنه درحالی که زندگیه جین رو گرفته بود!
واسه اینکه بدنام نشه کمکش کردی فرار کنه اما پسر خودت رو به بدنام ترین آیدل کره تبدیل کردی !
و من اندازه ی تمام لحظاتی که میتونستم جین رو کنار خودم داشته باشم ولی نداشتم ...
صداش رو بشنوم ولی نشنیدم ...
عشقش رو با تمام وجود دریافت کنم ولی نکردم ...
و بخاطر نامجونی که میتونست با جین تکمیل شه ولی نذاشتید ازت متنفرم ...

اشکه گوشه چشمش رو پاک کرد و نفسشو بالا کشیدو محکم تر از قبل ادامه داد .

نمیبخشمت... هیچوقت !
نه تو رو نه این دنیا و نه تمام آدمایی که احساس ما دونفر رو دسته بندی کردن و اون رو گناه خوندن ...

♪...𝐍𝐨 𝐌𝐨𝐫𝐞 𝐁𝐓𝐒...♪Where stories live. Discover now