ᴘᴀʀᴛ𝟷: ɪʙʟɪꜱ ᴏɴ ᴇᴀʀᴛʜ

51 15 0
                                    

همین که وارد کلاس شدم صدای جیغ و داد بچها بلند شد
_اوییییی دیروز میخواستی برامون یه قصه بگیااااا آخرشم از زیرش در رفتی
تهیونگ:باشه باشه الان براتون میگم قبل از اومدن معلم،وایسین اول بشینم
بعد از اینکه نشستم بچها همه چرخیدن سمتم و یه سری هاشونم پایین پام روی زمین یا روی میزم نشستن یا به دیوار پشت سرم تکیه دادن
_خب شروع کن
تهیونگ:باشه باشهههه...
تهیونگ:ابلیس زمان خلق آدم تمام لحظه ها به انتظار مینشست و در آخر اون اولین کسی بود که اون موجود کوچیک رو بغل گرفت
ابلیس لحظه به لحظه در کنار آدم بود
بزرگ شدن اون رو به چشم میدید یا بهتره بگم خودش اونو بزرگ میکرد و ذره ذره عاشق اون میشد
آدم بزرگ شد و این سرچشمه‌ی گناه اون ها بود
عشقی دو طرفه بین آب و آتیش
توی اون لحظه هایی که خدا در حال خلق یه جفت برای آدم بود، آدم عاشق ابلیس میشد و به اون در ملع عام عشق میورزید،کم کم خبر رابطه‌ی نزدیک اون ها روی زبون پری ها میپیچید و این خبر به گوش خدایان رسید
خلق حوا تمام شد و آدم و حوا به زمین فرستاده شدن و بعد از اون تنبیه بدی برای ابلیس در نظر گرفته شد...
از ابلیس بال‌هاشو گرفتن ،اونو به جهنم تبعید کردن و اونو مجبور به تماشای آدم و حوا کردن...
_ولی این که خیلی ناراحت کنندست...
~دقیقا...
تهیونگ:اماااا...!
_اما چی؟!
~هنوز داستان ادامه داره؟!
تهیونگ:اهوم...
+واییی~خیالم راحت شد،فکر کردم قراره همینقدر غمگین تمام بشه
انگشت اشارمو روی لبم گذاشتم و به نوعی ازشون خواستم ساکت بمونن
تهیونگ:هر صد سال یک بار یه نفر با چهره‌ی آدم خلق میشه که بین اون ها یکیشون واقعا خود آدمه و تناسخ پیدا کرده،و ابلیس هنوز به انتظار روزی نشسته که آدم تناسخ پیدا کنه
_یعنی الان شیطان روی زمین منتظر آدمه
تهیونگ:خب....اممم...
معلم:بچها چرا اینقد شلوغ کردین برگردین سر جاهاتون...
با شنیدن صدای معلم بچها پخش شدن و سر جاهاشون نشستن و منم سرمو روی میز گذاشتم و خوابیدم

....

زنگ آخر خورد...

از مدرسه دور شدم و رفتم توی یکی از کوچه ها،به دور و برم نگاه کوتاهی انداختم ،کسی نبود
به حالت اصلیم برگشتم
تهیونگ:عااااا،این بچه آدمیزادا چقد انرژی دارن خستم کردن
گردنمو یکم مالش دادم و به صدای گابلینا و روحای دور و برم گوش دادم
-اون ابلیسه
•ابلیس اینجاست
°ابلیس اینجاست~
• · · ┈┈┈─ᴵᴮᴸᶤˢ'ᶳ ᴬᵈᵃᵐ─┈┈┈ · · •
خب...
یکم فکر کردم و گفتم بهتره دوتا فیک با دوتا داستان کاملا متفاوت بنویسم که یجورایی باب سلیقه همه نوشته باشم
و این شد که این فیکو نوشتم
امیدوارم دوسش داشته باشین و حمایت کنین =}
و اینکه امیدوارم ووت بدین و توی کامنتا نظرتونو بگین🦕👐🏻🤍

• · · ┈┈┈─IBL⸸S's ΛDΛM─┈┈┈ · · •Where stories live. Discover now