"جئون فاکینگ جییونگ اون انگشتای کوفتیت رو از رو دکمه من بردار!"
تنها صداهایی که تو اون اتاق به گوش میرسید صدای برخورد ناخنا به صفحه اسکرین گوشیِ بدبخت تهیونگ و بد و بیراهای جییونگ و جیمین به همدیگه بود.
وقتی تنها میشدن این بزرگترین سرگرمی اون چهار نفر بود، یه گیم با مسابقه های ساده که چهارتا بازیکن با رنگ های مختلف داشت."جیمین کیرم دهنت دستات کل صفحه گوشی رو گرفته نمیتونم بازیکنمو تکون بدم"
جییونگ درحالیکه به سختی سعی داشت بین سه تا دست پسر که هرکدوم یه گوشه از گوشی رو اشغال کرده بود دکمه حرکت بازیکن قرمز رنگ خودش رو پیدا کنه گفت.
جیمین هیجان زده به تایمر بازی که ثانیه های پایانی گیم رو نشون میداد نگاه کرد و امتیاز هارو چک کرد. جونگکوک با اختلاف زیادی از همه جلوتر بود و بعد از اون خودش با ۱۳۲ امتیاز دوم. امتیاز تهیونگ و جییونگ رو چک نکرد فقط بازیکن سبز رنگش رو دیوانه وار تکون داد تا با شلیک هر چه بیشتر به سمت بقیه بتونه مقام دومش رو همچنان حفظ کنه. زورش به جونگکوک نمیرسید ولی به تهیونگ برادرش و جییونگ دخترعمش، چرا.
تفنگش رو با گلوله پر کرد و سمت بازیکن آبی رنگِ تهیونگ گرفت.
"تو کیر نداری، انقدر لطیفه نگو"
جییونگ که دیگه باختش رو میدید بیخیال ادامه دادن شد و همونطور که از گوشی بدبختی که مورد حملات سهمگین اون سه تا پسر قرار گرفته بود و اگه میتونست حرف بزنه "منو از دست این تخم سگا نجات بدید"رو فریاد میزد، فاصله میگرفت به پشت روی فرش دراز کشید و نگاهشو به سقف دوخت.
"بخاطر توام که شده درمیارم"
"چیو؟" جیمین حواس پرت لب زد.
جییونگ بدون اینکه تغییری تو حالت درازکشش ایجاد کنه جوابشو داد.
"کیر رو"
جیمین جوابی نداد اما صدای خفهی خندیدن جونگکوک بلند شد.
تهیونگ با دیدن ثانیه شمار که صفر رو نشون میداد و نشون دهندهی پایان بازی بود، دستشو از روی دکمه بازیکنش برداشت و کمرش رو که دقایقی خمیده رو گوشی بود صاف کرد و صدای شکستن قولنجش بلند شد.دستی پشت گردنش کشید و نگاهشو به جییونگ که هنوزم دراز کشیده بود داد: "واقعا خوشحال میشم یبار وسط همین چرت و پرت گفتناتون عمه یا بابا بیان تو"
جییونگ بدون اینکه نگاهش کنه انگشت وسطش رو برای پسر بالا گرفت.
جیمین که با تموم وجود برای دوم موندن پایداری کرده بود با دیدن امتیازش که از تهیونگ کمتر شده بود پلک چپش عصبی پرید.
نگاهشو از مقام سوم که براش دهن کجی میکرد گرفت و به برادرش دوخت: "حتی دلم نمیخواد تصورش کنم"
YOU ARE READING
| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢ
Fanfiction"احمق تو پسرعمه منی!" "ولی هیچ پسردایی ای زبونشو تو حلق پسرعمهش فرو نمیکنه، هیچ پسردایی لعنتی ای نمیتونه تو همون حرکت اول نقطه فاکینگ لذت پسرعمهشو پیدا کنه!" "متاسفم تهیونگ، متاسفم که هرچقدر سعی میکنم تکیه گاه باشم، ماهیتم مانع میشه. تو پتریچر...