"دارم درست میبینم؟"
ایلسونگ همونطور که یک دستشو به کمرش تکیه داده بود، و به جنب و جوش دوتا امگا نگاه میکرد با لحنی که خوشحال به نظر میرسید گفت.
تهیونگ، شلوار ورزشی جونگکوک رو روی چند دست لباس تماماً مشکی پسر که به هم ریخته و پخش و پلا روی چمدون کوچیک پسر بودن انداخت. بعد از حموم عجلهای صبح دوتاییشون که تا قبل رسیدن ایلسونگ به کلبه بود، هنوز کمی موهاشون نمدار بود.
تهیونگ بعد از نگاه آخری به مو مشکی که با کمی عجله وسایلش رو جمع میکرد بلند شد و با صاف کردن کمرش سمت آلفا برگشت.
"آه، آره آجوشی دیگه میتونید از دستمون یه نفس راحت بکشید"
"کاش میتونستین بیشتر بمونین"
ایلسونگ با لحنی که ناخودآگاه آروم شده بود گفت و تهیونگ متوجه شد که مرد برخلاف چیزی که نشون میده هیچ علاقهای به تنها بودن نداره.
"امیدوارم از گفتن این حرف پشیمون نشین چون راه اینجا رو تازه پیدا کردم و بهم اعتماد کنین، دیگه قرار نیست کلبهتون با وجود دوستام رنگ سکوت رو به چشم ببینه"
"اگه قرار نیست مثل تو آجوشی صدام کنن، مشکلی نداره"
تهیونگ لبخندی مستطیلی زد و شیرین بودنش لبخند محو و کمرنگی رو هم روی لبای ایلسونگ آورد.
"هیونگ این شورت من کو؟"
لبخند تهیونگ با جمله فوق احمقانهی جونگکوک ادامه دار نشد و به همون سرعت از بین رفت.
در حالی که چشمهاش رو از نگاه سوالی پیرمرد میگرفت در خلاف جهتش چرخید و با حرکت آهسته سمت پسرعمهش برگشت.چرا الان و جلوی پدربزرگش باید سراغ باکسرشو از اون میگرفت؟
وقتی جونگ کوک سرشو از چمدون بالا آورد، تهیونگ نگاهی که اشعه حرصیش توانایی نفوذ تا عمق وجود هرکسی رو داشت، بهش انداخت.
"همه جا رو گشتی؟"
"آره"
"خب باید بیشتر بگردی"
تهیونگ که از این بیشتر نمیتونست به پسر چشمغره بره سرسری گفت و جونگکوک در جواب یه تای ابروشو بالا داد و نگاهشو به پشت سر پسر دوخت.
"آخه خودت از پام درش آوردی، گفتم حتماً میدونی کجاست"
وقتی رنگ تهیونگ پرید و چشماش درشتتر از حالت عادی شد گوشه لبشو که داشت کش میرفت گزید.
"داری چه غلطی میکنی...؟"
تهیونگ از بین دندونهای کلید شدهاش و طوری که فقط پسر بشنوه عصبی لب زد.
ضربان قلبش شدید بالا رفته بود و مغزش از عصبانیت حسی مثل بودن تو کوره آتیش رو داشت.
YOU ARE READING
| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢ
Fanfiction"احمق تو پسرعمه منی!" "ولی هیچ پسردایی ای زبونشو تو حلق پسرعمهش فرو نمیکنه، هیچ پسردایی لعنتی ای نمیتونه تو همون حرکت اول نقطه فاکینگ لذت پسرعمهشو پیدا کنه!" "متاسفم تهیونگ، متاسفم که هرچقدر سعی میکنم تکیه گاه باشم، ماهیتم مانع میشه. تو پتریچر...