pt.3

3.7K 496 8
                                    

| فلش بک به روز قبل |

"جونگ‌کوک؟"

با صدا زده شدن مداوم اسمش توسط جی‌یونگ بالاخره نگاهش رو از لبخند مستطیلی تهیونگ که حالا کمرنگ شده بود گرفت و گیج به بقیه نگاه کرد.

"از زمین به جونگ‌کوک"

جیمین گفت و دستاشو جلوی صورت جونگ‌کوک تکون داد.

"پسر... نکته جذابی تو صورت داداشم پیدا کردی؟"

جی‌یونگ با خنده جمله جیمین رو ادامه داد: "یه لحظه فکر کردم جن زده شدی"

کف دستاش از حرفای جیمین و جی‌یونگ یخ کرده و شروع به عرق کردن کرد. اون همیشه محتاط بود، همیشه مراقب تک‌تک عکس‌العملاش بود، یعنی انقدر ضایع رفتار کرده بود؟
همونطور که سعی داشت تپش قلب شدیدش و سرخی ای که گریبان‌گیر گونه هاش شده بود رو پنهان نگه داره نگاهش رو با تردید سمت تهیونگ چرخوند.

اثری از لبخندش نبود، انگار جونگ‌کوک تنها کسی نبود که خنده‌های جیمین و جی‌یونگ رو حس نمی‌کرد. تو چشم های کشیده و قهوه ای رنگش سردرگمی و شاید کمی نگرانی به چشم می‌خورد.
مثل اینکه اونم بخاطر زل زدن طولانی جونگ‌کوک گیج شده بود.

"رو تهیونگ کراش زدی؟"

با شنیدن این جمله از زبون جی‌یونگ خنده جیمین شدت گرفت و جونگ‌کوک تونست حرکت عرق سردی که از خط کمرش پایین میومد رو حس کنه.
عصبانیت، حرص، گیجی، استرس و موجی از احساسات منفی رو به طور همزمان حس کرد.

"چی؟" با صدای خفه و بم شده‌ای زمزمه کرد.

لبخند جیمین و جی‌یونگ به محض شنیدن لحن تیز و عصبی جونگ‌کوک خشکید.
جونگ‌کوک بدون اینکه متوجه باشه یا کنترلی رو غدد رایحه‌ش داشته باشه، به طور مداوم بوی شکلات رو پخش می‌کرد، شکلاتی که دیگه شیرین نبود و تلخی و زَنَندگی‌ش به وضوح گویای حس درونی جونگکوک بود.

"هی..."

جیمین لبشو زبون زد و بعد از قورت دادن بی‌صدای آب دهنش آروم گفت: "چرا ترسناک میشی حالا؟ داشت شوخی می‌کرد"

تهیونگ گیج از فضای عجیبی که ایجاد شده بود و سردردی که از شدت غلیظ بودن رایحه کوک سراغش اومده بود بدون اینکه متوجه باشه عصبی اما با تن صدای آرومی غرید: "فاک، جونگ‌کوک رایحه کوفتیتو کنترل کن داره حالمو بد می‌کنه"

اون یه امگا بود، جونگکوک هم امگا بود، ولی چرا انقدر فورمون هاش رو پررنگ و آزاردهنده حس می‌کرد؟ تهیونگ این حس رو فقط از آلفاها گرفته بود. حتی نمی‌دونست جیمین آلفا و جی‌یونگ بتا هم می‌تونن به اندازه خودش انقدر قوی حسش کنن یا نه.

درست بعد از گفتن اون جمله تونست نگاه شکست خورده، ناراحت و پشیمونِ جونگ‌کوک رو ببینه. عذاب وجدان کمرنگی بهش دست داد.
اخم کمرنگی که حاصل از سرگیجه‌ش بود پررنگ تر شد و سعی کرد با بستن چشم هاش کمی منظم‌تر نفس بکشه.

بوی شکلات تلخ کم کم رنگ باخت و وقتی حس کرد سرگیجه‌ش هم بهتر شده چشم هاش رو باز کرد.
اولین چیزی که دید جیمینی بود که گیج و با چشمای پر از علامت سوال به نقطه ای خیره بود.
مسیر نگاهش رو که دنبال کرد با جای خالی جونگ‌کوک روبرو شد. پس بخاطر همین رایحه‌ش کمرنگ شده بود؟

جی‌یونگ که واضحاً استرسی شده بود و از حالاتش مشخص بود درست مثل تهیونگ اذیت شده خودشو سمت تهیونگ کشید و با نگرانی صداش زد: "تهیونگ؟"

تهیونگ دستی لای موهای طلایی رنگش کشید و بهم ریخته ترش کرد: "خوبم، فقط سرم گیج رفت"

"این چش شد یهو؟"

هردو سرشونو سمت جیمین چرخوندن ‌که ادامه داد: "فورمونش یهو خیلی قوی شد شوکه شدم. بعضی وقتا یادم میره یه امگاست"

جیمین یه آلفا بود. آلفایی که تحت تاثیر فورمون یه امگا قرار نمی‌گرفت و جونگ‌کوک هم در این زمینه از باقی امگاها استثنا نبود.
جیمین برخلاف جی‌یونگ و تهیونگ اذیت نشده بود اما قوی بودن فورمون پسر رو تونست حس کنه.

جی‌‌یونگ به حالت آزاد تری نشست و طره ای از موهاش رو لای انگشتاش چرخوند.

"منم اول شدید شدنش رو حس کردم و بعد سرگیجه. خیلی کم پیش میاد ولی فقط وقتایی که عصبی میشه این‌شکلی فورمون آزاد می‌کنه اما الان؟ هیچ دلیلی برای عصبانیت وجود نداشت، ما که همیشه از این شوخیا باهم می‌کنیم... هی، اینو بهش نگین ولی بهم‌ می‌خندین اگه بگم وقتایی که عصبانی میشه کمی می‌ترسم؟"

رو به پسردایی هاش گفت و لباشو آویزون کرد.
حس بدی از ناراحت کردن برادرش داشت اونم وقتی می‌دونست امکان عصبی شدن جونگ‌کوک تقریبا صفره.

تهیونگ لیس آرومی به لباش زد و سرشو به دیوار تکیه داد.

چشمش که به جای خالی پسر افتاد ناراحتی عجیبی احساس کرد.
ممکن بود ازش ناراحت شده باشه؟ به‌هرحال اونا مدت زیادی بود که دیگه صمیمی و راحت نبودن.
خیلی وقت بود مخاطب مکالمه های همدیگه قرار نگرفته بودن، این اصلا چیزی نبود که انتظارش رو داشته باشه.

| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢWhere stories live. Discover now