سوت زنان از کوچه تاریک و باریک رد شد و مقابل در طوسی رنگ ایستاد. دستشو بالا آورد تا دکمه زنگ رو فشار بده. با فکر اینکه بهتره دختر رو سورپرایز کنه لبخند شیطونی زد و بعد از مکث کوتاهی دستشو وارد جیبش کرد تا کلید رو در بیاره.
"عزیزم؟"
بعد از پیچیدن صدای چرخش کلیدها تو قفلی در و انعکاسش تو خونه که کاملا تو سکوت فرو رفته بود، دختر رو صدا زد.
"یونسو؟ کجایی؟"
همونطور که وارد خونه میشد، کت مشکی و کمی گشادش رو از تن خارج کرد و در حینی که اجمالی فضای خونه رو زیر نظر میگرفت، اون رو روی دسته کاناپه سبز رنگ وسط پذیرایی گذاشت.
"اینجام"
با شنیدن صدای نرم دختر از پشت سرش، به عقب برگشت و با دیدن قامت ریز جثهش لبخند زد.
"سلام، بیدارت کردم؟"
"اوه نه، خواب نبودم"
یونسو برخلاف جملهای که به زبون آورده بود خمیازهای کشید و لبخند نامجون رو چند درجه پررنگتر کرد.
"باور کردم"
اذیتش کرد و با قدمی به سمت امگا که بین لباس حریر و نازک سفید رنگش زیباتر از قبل به نظر میرسید دستشو پشت کمرش انداخت و با کشیدنش به سمت جلو اون رو کامل تو بغلش گرفت.
"دیر اومدی"
"متاسفم، تا بچه ها تک تک وسایل شهربازی رو امتحان نکردن بیخیال نشدن واسه همین کمی طول کشید"
"لطفا دفعه بعد من رو هم ببر، این اواخر اصلاً باهاشون وقت نگذروندم"
یونسو سرش رو که به سختی تا چونهی آلفا میرسید به گردن پسر چسبوند و عمیق رایحه چرم دلنشینش رو وارد ریهش کرد. به طرز عجیبی رایحهش اینبار عجیب آرومش میکرد؛ طوری که حس کرد برای لحظه ای تمام استرسش از بین رفته.
"حتما! اصلا نیازی به گفتن نبود وقتی- صبر کن ببینم"
نامجون جملهش رو نصفه رها کرد و با گرفتن دو طرف شونههای دختر اون رو کمی عقب کشید تا به صورتش نگاه کنه.
"در مورد چی میخواستی باهام حرف بزنی؟"
با گفتن این جمله به وضوح لرزیدن مردمک چشم های امگا رو دید و این باعث شد غیر ارادی اخمهاش رو تو هم فرو ببره.
"مـ من، عام... مـ میشه بشینیم؟"
یونسو لکنتزده گفت و با استرس دست های استخونیش رو تو هم قفل کرد تا لرزشش رو از چشم آلفا دور نگه داره.
نامجون شگفتزده از حالاتی که برای اولین بار از دختر میدید با تکون دادن سرش تایید کرد. دست دختر رو گرفت و همزمان با خودش روکاناپه نشوند. رایحه عسل امگا خیلی شدید شده بود.
YOU ARE READING
| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢ
Fanfiction"احمق تو پسرعمه منی!" "ولی هیچ پسردایی ای زبونشو تو حلق پسرعمهش فرو نمیکنه، هیچ پسردایی لعنتی ای نمیتونه تو همون حرکت اول نقطه فاکینگ لذت پسرعمهشو پیدا کنه!" "متاسفم تهیونگ، متاسفم که هرچقدر سعی میکنم تکیه گاه باشم، ماهیتم مانع میشه. تو پتریچر...