10. آدمای استریت

264 48 6
                                    

"میدونی همه به اسلحه من شک دارن!"

هری نالید. اون مرد سیاهپوش خندید. باورش نمیشد انیمیتر اعظمی که تروی رو رد کرده و سرکارش گذاشته به این احمقی باشه

"خب، مشکوکه!"

اون مرد بدون فکر گفت. اون هرگز خودشو معرفی نکرد. پس با اسم باکتری تو ذهن هری موند

"تو یه دزدی، یه قلاش، یه باکتری. به پلیس زنگ بزنم یا نه؟"

هری پرسید و قلمش رو بین انگشتای بلندش چرخوند. اون مرد پوزخندی زد و صدای گرفته مانندشو به کار انداخت

"اوه خدای من پلیسسس! من وارد خونه ای شدم که هر چند وقت یه بار یه دختری میاد و میره! یه خونه ی خااااالی!"

اون دراماتیک گفت و ادای ترسوها رو درآورد. هری اخم کرد و محکمتر با قلمش به پیشونی مرد زد

"اوی!" اون داد کشید، "من حتی بهت دستم نزدم و تو هی داری منو میزنی!"

اونا الان از مادرای همدرد تبدیل شده بودن به بچه های توی مهدکودک که داشتن باهم دعوا میکردن

"بایدم بزنمت! اومدی تو خونم! همه جا رو پر میکروب کردی بعد بهم میگی نزنمت؟ اصلا تو حق نداری حتی به من چپ نگاه کنی!"

هری با گستاخی گفت. اون مرد پوفی کشید. اینطوری نمیشد

"دفعه ی بعد که اومدم، در رو زدم باز کن. اینطوری نمیشه"

اون مرد غرغر کرد و از آشپزخونه بیرون اومد. کتش که به آویز زده بود رو برداشت و از خونه بیرون رفت. در رو کویوند و به سمت خونه راه افتاد. پیاده رفت...فکرش مشغول بود. به همه چیز فکر کرد...

وقتی رسید به مقصدش، در واحد رو آروم باز کرد و وارد خونه شد. همه جا تاریک بود و تنها نوری که بهش کمک میکرد راهشو به اتاقش پیدا کنه نورِ ضعیف نئونهای نوشته مانند سفید و آبی بود. وقتی در اتاقش رو باز کرد، صدای باز شدن در دیگه ای رو شنید

"هوم؟"

اون آروم پرسید

"تا حالا کجا بودی؟"

صدا ناراحت و نگران گفت. مرد به سمتش برگشت

"های! میدونی، آه، هواخوری. تو چرا بیداری؟"

"من؟ کار داشتم...کسپر اینجا بود"

"عه؟ اون؟"

"آره اون. کسپر لی."

"خب؟"

"با جو زد و خورد داشتن." صدا زمزمه کرد. مرد خندید

"جو...به نظر پسر خوبیه"

"آره...هست." اون صدا آروم تر و ناراحت تر شد، "خب، لویی، نمیخوای بگی کجا بودی؟"

***

"لعنت! لعنت! لعنننننننتتتتتت"

"خو بگو اف یو سی کِی خودتو راحت کن!"

اِما جیغ کشید. ناگهانی بود پس هری رو تا حد مرگ ترسوند. هری دوباره طی رو روی کف خونش کشید...دوباره؟ هاهاها، صدباره!

"بهم گفت دفعه ی بعد که میاد در رو میزنه و من باید بازش کنم"

"اوه پس یه تاپه"

"چی؟"

هری با صدای ریز جیغ کشید. اِما زبونش رو درآورد و موهاش رو پس زد

"اوه خدای من تو چقدر احمقی، هری. از طرز رفتارش معلومه که یه گ-"

"خیلی خب اِما! ما تو یه بوی بند نیستیم که هممون به هم چشم داشته باشیم، میفهمی که؟ آدمای استریتم وجود دارن"

هری کلافه گفت و طی رو دوباره رو زمین کشید. اِما پوفی کشید و پاش رو درست جایی که هری تازه تمیز کرده بود گذاشت. هری با طی زد تو کمر اِما که اِما فقط خندید

"هاها! بای بای لاو اِفِر!"


***لاو اِفِر او مای گاد آی فیل لایک آی کنت اسپیک اینگلیش بات وِیت! آیم دویین ایت رایت نَو سوووو

مـ ـریـ ـلـ ـآ***

Animator 💫 LarryWhere stories live. Discover now