𝚙𝚊𝚛𝚝12🦥

119 15 1
                                    

نیم ساعتی میشد که در ماشین بودند...
جونگ کوک در خواب و بیداری سیر می کرد و کم کم خوابش برد...
اما تهیونگ سرش را به شیشه تکیه داده بود...به هیچ چیز فکر نمی کرد...
ذهنش از همیشه تهی تر بود...

راننده:اقاا...اقاا رسیدیم...

تهیونگ با صدای راننده به خودش امد و سری تکان داد و پیاده شد.
به سمت درب جونگ کوک حرکت کرد و با شدت بازش کرد.
_کوک...بیدار شو...
کوک...

چند بار تکانش داد اما پسرک مثل خرس خوابیده بود؛ پس بازویش را گرفت و بدون هیچ ری اکشن خاصی به سمت بیرون کشیدش که جونگ کوک به پهلو و باسن روی زمین سکوت کرد و از خواب مستی پرید:
+آخخخ...مامان چیشدههه؟؟

_کجای من شبیه مامانته بلند شو گراز وحشی رسیدیم

در حالی که سعی داشت از جایش بلند شود جواب داد:
+تا حالا هیچکس بجز مامانم منو اینجوری بیدار نکرده بود

تاکسی بلا فاصله بعد از پیاده شدن این دو از انها دور شد.
به هر بد بختی که بود بر روی پاهایش ایستاد اما هر قدمی که بر میداشت یکیش را در یمین می کاشت دیگری را در یسار.
تهیونگ با دیدن وضعیت اسفناک پسرک بازویش را گرفت و او را به خود تکیه داد تا حداقل با زمین ارتباط عاشقانه بر قرار نکند.
وارد اسانسور شدند و به طبقه مورد نظر رسیدند.











ده دقیقه ای میشد که جونگ کوک به درب خانه اش خیره شده بود، نه چیزی می گفت و نه کاری می کرد.

تهیونگ مشکوک و با نگاه زیر چشمی لب زد:
_نمیخوای در و باز کنی؟؟

پسرک چهره اش را به متفکر ترین حالت ممکنش تبدیل کرد که بیشتر شبیه "خرس پاندای خابالو" بود؛ روی دستگاه قفل خم شد و شروع به وارد کرد رمز های عجیب و غریب بی معنی کرد:
+یک دو سه پنج...اع این نیست...یک سه هشت شیش...اینم نبود؟

تهیونگ ضربه ارامی به سرش زد، با تاسف لب زد:
_خاک تو سرت رمز در خونه تو یادت رفتههه...

+خفه شو بزار تمرکز کنم...

حداقل تاریخ تولدش را بیاد داشت...
اما ان هم رمز در نبود...
تهیونگ با حرص پلک هایش را روی فشر و پسرک را به پشت هل داد که بر روی پله ها افتاد و همانجا نشست.
_برو اون ور ببینم

بر روی قفل خم شد و بعد از کمی فکر تاریخ تولد خود را وارد که صدای "بیب" مانند قفل امد.
بله... خیلی هم عالی...
قفل بعد از چهار بار تلاش ناموفق خاموش شد و تا نیم ساعت دیگر هم اجازه وارد کردن رمز را نداشتند.

تهیونگ اول با چهره پوکری به قفل خیره شد و بعد با چهره قرمز شده خشمگینش به پسر نگاه کرد.
ثانیه ای بعد صدای جیغ سوت مانند تهیونگ کل ساختمان را برداشته بود و با سریع ترین حالت ممکن به تقلید از حرف های سه سال پیش جونگ کوک گفت:
_کیم تهیونگ عاشقتم و کوووفت ریدی....چرا تاریخ تولد من رمز خونه ات نیست؟؟؟

𝐍𝐀𝐃𝐄𝐋𝐄𝐈𝐍𝐄Where stories live. Discover now