𝚙𝚊𝚛𝚝16🐬

181 10 1
                                    

چند ساعتی میشد که تولد تمام شده بود و بعد از دوش کوتاهی تصمیمش را گرفته بود...
با بالا تنه برهنه از حمام خارج شد و به سمت اشپز خانه رفت تا برای خودش یک فنجان قهوه اماده کند در همین حال گوشی اش را به دست گرفت و تماس را برقرار کرد و روی اسپیکر قرار داد تا قهوه اش را در ماگ بریزد:
جیمین:چی میگی این وقت شب؟؟

_تو خجالت نمیکشی با بزرگ ترت اینجوری حرف میزنی؟؟

جیمین:اوه ببخشید آجوشی....
ولم کن بابا این وقت شب زنگ زدی از خواب ناز بیدارم کردی که چی؟؟

_قشنگ از صدات معلومه چقدر خواب بودی..

طبق معمول بحث را به سبک خود عوض کرد:
جیمین:خب حالا بی شوخی چیزی شده اتفاقی افتاد برات؟؟

تهیونگ با چهره پوکر خیره گوشی شد و لب زد:
_با اون سلیطه بازی که تو در آوردی اگر چیزی هم شده بود تا الان مرده بودم...

جیمین:میگی یا قطع کنم؟؟

_چیزه...جیمینا

جیمین ترسیده نیم خیز شد و مشکوک لب زد:
جیمین:اینجوری صدا نکن وقت هایی که کارم داری اینجوری میگی مو به تن سیخ میشه..

در حالی که موهایش را با دست پریشان می کرد کلافه لب زد:
_یک دقیقه ببند بزار حرف بزنم...

قبل از اینکه جیمین دوباره شروع به حرف زدن کند، حرفش را تند تند به زبان اورد:
_برام یه قرار با کوک جور کن...

نفسش را فوت کرد و ماگ قهوه اش را سر کشید که زبانش از داغی مایع درونش سوخت و زبانش را بیرون گرفت بود تا خنک شود...
صحنه بشدت کیوتی از جانت تهیونگ بود...
چند دقیقه سکوت حکم فرما بود که یک دفعه صدای جیغ ذوق زده جیمین از پشت گوشی شنیده شد :
یونگی:چیشدههههه کجاست دزد؟؟؟

با شنیدن صدای بهت زده یونگی خنده بی صدایی سر داد و بعد صدای جیمین شنیده شد:
جیمین:دهنت و ببند یون ته و کوک میخوان برن سر قرار...

به راحتی می توانست چهره پوکر یونگی و بعد خوابیدنش را تصور کند...
جیمین:اوکی هیونگ برات اوکیش میکنم...

و بعد از چند دقیقه "چرت و پرت" گویی جیمین تماس را قطع کرد...

"سر قرار"

تمام شب را به جمله هایی که قصد بکار بردنشان را داشت فکر کرده بود و نهایتا بعد از اینکه به نتیجه ای نرسیده بود، ترجیح داد بی برنامه حرف هایش را به زبان بیاورد.

دسته گلی ساده اما زیبا با گل های بابونه به دست داشت و استایلش "کت و شلوار خاکستری رنگ" بود که جذابیتش را چند برابر به رخ می کشید.

هر چند ثانیه یک بار به ساعت مچی اش خیره میشد و چشم به راه بود...
مکان زیبایی را انتخاب کرده بود...
پل سنگی، با فضای سبز اطراف و اب تمیز رودخانه...

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 07, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐍𝐀𝐃𝐄𝐋𝐄𝐈𝐍𝐄Where stories live. Discover now