Chapter 18

3.2K 612 71
                                    

تهیونگ توی دردسر جدی‌ای افتاده بود!

یه دردسر توسط جئون جونگکوک.

علی‌رغم هشدارهاش، از نظر جونگکوک شوخی با دبیر به اندازه درس خوندن کسل کننده نبود به همین دلیل تهیونگ رو ترغیب کرد تا کار اون رو تکرار کنه و کاغذهای بیچاره رو به طرف دبیر پرتاب کنه، که نتیجه این شوخی خرکی چیزی جز گرفتاری تهیونگ نبود.

دبیر مچش رو گرفته بود...

ولی برخلاف ظاهرش مرد اونقدرا هم ترسناک نبود، پنج تا برگه به تهیونگ داد تا با نوشتن ′من معذرت میخوام′ پرشون کنه و بعد از اینکه تنبیه‌اش تموم شد تحویلشون بده.

از اونجایی که جونگکوک احساس گناه میکرد تصمیم گرفت وقتی که دبیر به سختی مشغول عتاب و خطاب کردن تهیونگ بود، با رگباری از برگه‌های مچاله شده ازشون پذیرایی کنه که در نهایت مجبور به انجام همون تنبیهی شد که دبیر برای تهیونگ در نظر گرفته بود.

_هیچوقت نمیذارم تنها تنبیه بشی.

با شنیدن حرف جونگکوک ناخوداگاه لبخندی روی لب‌هاش نشست.
.

.

.

.

.
_″اون احمق.″

با یادآوری اتفاقاتی که توی مدرسه افتاده بود لبخند مضحکی زد.

البته که این‌ها کل‌ش نبود! با یادآوری زمانی که انگشت‌های پسر، بی پروا روی ران پاش به حرکت درومدن و مسیر بین زانو و شکمش رو به نرمی لمس کردن مور مورش شد. خودش این رو نمیخواست اما بدنش از دستورات مغزش سر باز میزد. گرمای دست پسر که به بدنش منتقل شده بود کاملا تو وجودش رسوخ کرده بود و عقلش رو از کار انداخته بود. سعی کرد افکار درهمش رو جمع و جور کنه، شاید انجام دادن تکالیفش کمکش میکرد. خوشحال بود که پدر و مادرش خونه نبودن، ذهنش خسته تر از اونی بود که تحمل یه جر و بحث دیگه رو داشته باشه.

با باز کردن دفترش چشمش به صفحه‌ای افتاد که روش چهره جونگکوک رو طراحی کرده بود. داشتن یه دوست جدید بعد از مدت‌ها احساس خوبی داشت. جونگکوک میتونست بدون تهیونگ بره اما با تنبیه عمدی که گیرش اومد تا آخرین لحظه پیشش موند.

_____________________

صبح روز بعد به محض اینکه پاش رو داخل دبیرستان گذاشت چشم‌هاش به طور غیر ارادی دنبال جونگکوک گشتن، تنها دوستش در حال حاضر. حداقل تهیونگ اینطور فکر میکرد. جونگکوک دوستش بود اما نمیدونست که آیا پسر بزرگتر هم اون رو به عنوان دوستش میبینه یا فقط از روی ترحم تصمیم به کمکش گرفته. شونه‌اش رو بالا انداخت و به طرف سالن رفت، باز هم اثری از جونگکوک نبود.

با خودش زمزمه کرد:

_″شاید با رفیقاشه؟″

حقیقتا دلش شکسته بود. برای نشون دادن طراحیش به پسر هیجان زده بود اما خبری از جونگکوک نبود.

𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora