Chapter 21

3.3K 624 132
                                    

_آماده شدی ته؟

نامجون وقتی دید تهیونگ زمان زیادی رو صرف آماده شدن کرده با کلافگی غر زد.

_″صبور باش هیونگ، صبور.″

با حرف تهیونگ، نامجون نگاه چپی بهش انداخت.
و بالاخره بعد از مدتی، تهیونگ آماده بیرون رفتن با برادرش شد. امروز واقعا خوشحال بود چون بعد از برگشتن برادرش بعد از چند وقت، میتونست روزش رو با آرامش خاطر و خیالی آسوده شروع کنه.
تعطیلات آخر هفته بود و نامجون سعی داشت روز خوبی رو برای تهیونگ شروع کنه، بنابراین تصمیم گرفتن تا کل روز رو توی شهر بچرخن.

تهیونگ با هیجانی که توی صداش مشهود بود سوال کرد:

_″اول کجا میریم؟″

نامجون لبخندی به ذوق برادر کوچولوش زد و جواب داد:

_اول میریم صبحونه بخوریم.

از آخرین باری که همدیگه رو دیده بودن تهیونگ وزن کم کرده بود. پس قرار بود اول از همه به وعده‌های غذاییش رسیدگی کنه.

_″باشه.″

لحن ذوق زده تهیونگ باعث نفوذ حس خوشایندی به درون قلب پسر بزرگتر شد.

________________________

تقریبا بعد ظهر شده بود و آفتاب آخرین نگاه‌هاش رو روونه زمین میکرد. تهیونگ و نامجون تمام روز رو توی شهر در حال گشت زدن بودن، توی یکی از شهرهای کوچیک دگو زندگی میکردن. نسبت به شهر بزرگی که قبلا سکونت داشتن شهر کوچیکی بود. وقت زیادی ازشون نگرفته بود که تا غروب نصف شهر رو بگردن، شهر کوچیکی بود اما از نظر زیبایی وسعت بزرگی داشت.

تهیونگ حتی درمورد پارک ارواح هم به نامجون گفته بود، درست همونطور که جونگکوک بهش گفته بود. نامجون هم نمیتونست جلوی خنده‌اش رو بابت اون خرافاتِ عجیب و غریب بگیره.

با یادآوری جونگکوک، تهیونگ ساکت شد، وقتی که نامجون همچنان میخندید. با حضور ناگهانی برادرش تقریبا جونگکوک رو فراموش کرده بود اما با صحبت درمورد این موضوع ذهنش به طرف جونگکوک معطوف شده بود. نمیدونست چرا ولی تقریبا هرچیز کوچیکی براش یادآور جونگکوک بود، یادآور روزی که سد دفاعیش جلوی پسر شکست اما برخلاف بقیه اوقات قضاوت یا ضعیف خطاب نشد. اما الان که نمیتونست باهاش صحبت کنه دلگیر تر از هر زمان دیگه‌ای بود.

نامجون همونطور که شونه تهیونگ رو تکون میداد گفت:

_ته؟ کجا سیر میکنی پسر؟ داشتم باهات حرف میزدم.

روی همون نیمکتی که قبلا با جونگکوک بود، نشسته بودن.

_″ه‍..هیچی فکرم یکم مشغول بود.″

تهیونگ هول زده گفت و سعی کرد از فکر کردن به جونگکوک امتناع کنه.

_چیزی اذیتت میکنه؟

𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Where stories live. Discover now