Chapter 22

3.2K 617 62
                                    

بعد از گذشت چند دقیقه درِ کلاس مثل همیشه توسط جئون جونگکوک کوبیده شد.

با نمایان شدن حالت ایستادنش و طوری که کوله‌پشتیش رو گرفته بود، دبیرشون با چشم غره غلیظی به حرف اومد، به هر حال به بی نظمی‌های پسر عادت کرده بود.

_میتونی بری سرجات.

هرچند که جونگکوک منتظر اجازه زن نمونده بود و به طرف نیمکتش میرفت. نمیخواست به مدرسه بیاد اما عموش با تهدیدکردنش که دیگه نمیتونه کلاس‌ها رو بپیچونه مانع از انجام خواسته‌اش شده بود. میتونست تهدید عموش رو جدی نگیره اما عموش مرد زرنگی بود و با گرفتن موتورش تهدیدش کرده بود.

مشکل اصلی همینجا بود...

جونگکوک نمیتونست بدون موتورش زندگی کنه!

به نیمکت اشغال شده‌اش نگاه کرد و با دیدن تهیونگ ناخوداگاه لب‌هاش به سمت بالا متمایل شدن. اتفاق دیشب رو فراموش نکرده بود، حقیقتا بیشتر از هر چیزی اذیتش میکرد. میخواست دلیل پشت رفتارهای تهیونگ رو بدونه. ناراحت و دل شکسته بود اما بیشتر از هرچی نگران بود، و حالا که تهیونگ روی نیمکتش نشسته بود فکر کرد شاید بتونه جواب سوالاتش رو بگیره. با قدم‌های بلند به میزش رسید و تهیونگ کنار کشید تا جا برای پسر باز کنه. جونگکوک لبخند عمیقی به چهره داشت. نمیدونست چرا به یکباره بند بند وجودش از خوشحالی و حس مسرت بخشی پر شده درحالی که تا چند لحظه قبل سنگینی عجیبی رو روی سینه‌اش حس میکرد.
شک داشت که دلیل همه اینا تهیونگ باشه، اون دلیلی بود که جونگکوک بابتش ناراحت بود و الان هم دلیل خوشحالیش تهیونگ بود.

قبل از اینکه جونگکوک دهن باز کنه و سوال بپرسه تهیونگ حرف زد:

_″کشوی زیر میزت رو نگاه کن.″

پچ پچ کرد و سعی کرد حواس بقیه رو از درس پرت نکنه.

جونگکوک لبخند ریزی زد و به کشوش نگاه کرد. یه طراحی از خودش و یادداشت کوچیک پیدا کرد.

بخاطر رفتار دیشبم معذرت میخوام با یه سری از چیزا سر و کله میزدم و فکرم درست کار نمیکرد

امیدوارم بتونی منو ببخشی:)

تهیونگ لبخند مستطیلی شکلش رو نشون جونگکوک داد. دیشب نمیتونست بخوابه. هربار که چشم‌هاش رو میبست چهره ناراحت جونگکوک پشت پلکاش نقش میبست، احساس گناه میکرد. به خوبی یادش بود، این همون حالت چهره‌ای بود که وقتی کسایی که به اصطلاح دوستاش بودن ترکش کردن، داشت. تمام شب رو فکر کرده بود، همین الانش هم برای نیمسال اول آماده بود. آقای جئون گفته بود اگه نمراتش افت کنه مجبوره از مدرسه بره، پس میتونست با جونگکوک وقت بگذرونه و تنها زمانی که آقای جئون دور و اطراف بود باهاش حرف نزنه.

𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Where stories live. Discover now